سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

برای ساره ی گلم

یه خاطره ی بامزه😄

نفسم سلام دیروز یه اتفاق بامزه افتاد🤣🤣🤣 ظهر که اومدم دم مهدتون دنبالت، وقتی اومدی از کلاستون بیرون، گفتی مامانی مقنعه ام گم شده!!😮 گفتم مگه میشه؟ صبح که مقنعه ات سرت بود🤔 بعد رفتیم پیش خاله تون تا ببینیم ماجرا چیه! رفتیم توی کلاستون، خاله فرشته گفت که ساره جون میگه تا یه کم وقت پیش هم مقنعه ام سرم بوده اما الان نیست!!! یه مقنعه اینجا هست که جلوش بسته است فکر میکنم مال آیگین باشه و احتمالا اون مقنعه ی شما رو اشتباهی برده! حالا ساره جون شما برو، فردا که اومدی مقنعه رو ازش می گیرم و توی کیفت میگذارم تا بعد که رفتی خونه مامانی برات بشوره و شنبه سرت کنی و بیای! خلاصه که خاله، راضیت کرد که بدون مقنعه بریم خونه🤔 به هرحال برگشتیم خ...
15 اسفند 1397

قلعه شادی

عزیزکم سلام پریشب با بابایی رفتید قلعه ی شادی و حسابی خوش گذروندید. به منم گفتی بیام اما چون تازه از کلاس اومده بودم واقعا خسته بودم و نمیتونستم بیام. اونجا یه دوست هم پیدا کرده بودی و با هم بازی کرده بودید😊 دوست دارم بیشتر برات وقت بگذارم اما این روزها واقعا سرم شلوغه، ببخش عزیزم😗 🤔🤔🤔   ...
11 اسفند 1397

جشن تولد گروهی بچه های مهد

نفسم سلام دیروز از طرف مهدتون جشن تولد همگانی داشتید توی تالار نفیس.😍 از دو سه روز قبلش ذوق جشن رو داشتی و برای رفتن به جشن لحظه شماری می کردی.😊 دیروز صبح وقتی از خواب بیدار شدی و آماده ی رفتن شدیم، لباس به قول خودت عروست رو پوشیدی😁 و خونه ی خاله زهره رفتیم و توری که برای پشت موهات سفارش داده بودیم آماده کنه گرفتیم. بعدش هم رفیم خونه ی خاله راضی و با خاله، موهات رو درست کردیم و تاجی که برای جلوی موهات درست کرده بودم رو هم زدی و عروس خانوم خوشگل من شدی😙 نیم ساعتی دیر رسیدیم توی تالار اما خوب تازه شروع جشن بود. ساعت ۹ تا ۱۱ونیم جشن داشتید.😀 ازتون عکس و فیلم گرفتند و حسابی با بچه ها خوش گذروندید.😎 توی جشن مامانها بودن و بچه ها...
8 اسفند 1397

#خانه تکانی#روضه های آقاجون#سمنوپزان

آخرین ساعت از اولین روز آخرین ماه سال ۹۷ هم در حال سپری شدن است. چقدر لحظات زود می گذرند.🤔 از دیروز خانه تکانی هایمان را شروع کردم. مشغول مرتب کردن کابینت ها شدم و ساعتی پیش بلاخره کابینت های پایینی آشپزخانه تمام شد. امسال خیلی نمیتونم کار کنم و زود خسته میشم واسه همین هم باید آروم آروم کارهام رو بکنم. خداروشکر شما هم خیلی بهم کمک میکنی😙 البته بماند که خیلی وقتها هم کارم را زیادتر میکنی😉 امسال هم روضه های آقاجونینا که اینقدر منتظرش بودی از سه شنبه ۱۶ بهمن ماه شروع شد و صبح جمعه هم با قرائت دعای ندبه به پایان رسید. امسال نمی تونستم خیلی بنشینم واسه همین بیشترش رو توی اتاق بودم و نشد از روضه ها بهره ای ببرم. شما هم یا ب...
1 اسفند 1397

آتلیه ی عکس

نفسم سلام سه شنبه ی هفته پیش نوبت آتلیه داشتی برای مهدتون. شاید خنده دار باشه ولی من خیلی استرسش رو داشتم و دوست داشتم عکسهات خیلی عالی بشه.😁 از چند روز قبلش تدارک لباسهات رو می دیدم و خداروشکر لباسهات جور شد و قشنگ هم شد. جمعه هم با خاله اشرف رفتیم و یه دست لباس و ساپورت برات خریدم. یه لباس هم خاله زهره برات دوخت که واقعا عالی و زیبا شد. دست گلش درد نکنه😘 یه لباس زمستانی هم خودم برات دوختم با کلاه گرد، که بقیه گفتند قشنگ شده😊 دو سه تا ساپورت هم برات خریدم. صبح سه شنبه، با زهرا و مامانش و زهراخانم دختر خاله صدیق رفتیم آتلیه، آخه نوبت آتلیه ی شما و زهرا دو ساعت پشت سر هم بود و قرار گذاشته بودیم تا با هم بریم.😄 شش دست ل...
29 بهمن 1397

جشن انقلاب

عزیزکم سلام چهارشنبه ۱۷ بهمن ماه، توی مهدتون جشن انقلاب داشتید. برای جشن گفته بودند براتون غذای سنتی درست کنیم و ژله. من چون خونه ی آقاجونینا بودیم نتونستم روی غذای سنتی خیلی کار کنم. خانومجون برات کباب شامی درست کرد و صبح برات تزئینش کردم. ژله هم برات ژله تصویری انقلابی درست کردم البته یه کم رنگها پخش شد اما در کل به نظر خودم قشنگ شد و خوشمزه. ساعت ۱۱ هم گفته بودند مامانها بیان و با بچه ها غذای سنتیشون رو بخورن اما من متاسفانه خبر نداشتم چون به نت و گروهتون سر نزده بودم. شما خیلی ناراحت بودی و می گفتی مامانی همه ی مامانها اومده بودن و شما نبودی. خیلی برات غصه خوردم اما خوب خداروشکر جشنتون رو خیلی دوست داشتی و بهت خوش گذشته ...
27 بهمن 1397

جشن تکلیف ریحانه سادات

چهارشنبه شب ۱۲ بهمن ماه ۹۷👇 یگانه سادات و امیرمهدی و ساره با بادکنکهاشون😄 کادوی ما به ریحانه سادات (هدیه نقدی)😚 اینم سفارش مامان ریحانه جون واسه جشن تکلیفش که با نمد براش درست کردم😁 جشن تکلیفت مبارک ریحانه سادات جان انشاالله که بنده ی خوبی برای خداجونمون باشی و باشیم😊   ...
20 بهمن 1397

دندان های دائمی ساره جون

عزیزکم بعد از کلی تاخیر سلام!😶 خیلی دلم میخواد زود به زود بیام وبت رو به روز کنم اما هم اینکه حالم اصلا خوب نبوده و هم اینکه میگن اشعه ی گوشی برای نی نی بده و من تا جای ممکن از گوشی استفاده نمی کنم. یه خبر خوب و جالب😁 چهارشنبه ی هفته ی پیش یعنی دهم بهمن ماه ۹۷، اولین دندان شیری شما افتاد، یعنی در اصل خودت اونو کشیدی🤔 بیشتر از یک ماه بود که دو تا از دندانهای جلوی پایینت لق شده بود و پشتش هم دو تا از دندان های دائمیت سر زده بود اما نمی افتاد. چهارشنبه دیگه واقعا لق لق بود و با دستی که بهش زدی دندانت از جا دراومد.😊 برای خودم و اطرافیانم عجیبه که اینقدر زود داری دندان درمیاری. دو تا دندان آسیاب هم درآوردی. مبارکت باشه عزیزم....
18 بهمن 1397

یلدای ۹۷

سلام نفسم یلدای امسال هم گذشت با یک دقیقه اضافه تر بودن در کنار هم.😊 امسال هم مثل سال گذشته، ۳ بار یلدا را جشن گرفتی. بار اول، چهارشنبه ی هفته ی پیش که توی مهدتون براتون جشن یلدا گرفتن و ازتون فیلم گرفتن و حسابی خوش گذرونده بودین. 😚 پنجشنبه شب خونه ی آقاجونینا، دومین جشن یلدات بود، دور هم بودیم با خاله ها و دایی ها، شام استامبولی درست کردیم و بهترین دستپخت رو با یه مسابقه انتخاب کردیم که دستپخت مامانی اولین شد🤣 منم یه ژله ی تصویری یلدایی درست کردم که البته یه کم رنگها درست چاپ نشد روش اما خوشمزه بود.😅 خاله مریم پفیلا آورده بود. زندایی الهام هم پفیلا و ژله هندوانه ای آورده بود. همه به اندازه ی خانواده شون میوه و تخمه آو...
5 دی 1397