سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

برای ساره ی گلم

33 ماهگیت مبارک عزیزم

سلام عزیز دلم 33 ماهگیت با 4 روز تأخیر مبارک باشه انشاءالله 3 ماه دیگه مونده تا به 3 سالگیت برسی و من امسال برنامه ی ویژه ای برای تولدت دارم البته انشاءالله که مشکلی پیش نیاد و همه چیز به خوبی و خوشی بگذره.   عزیزم: این روزها هر روز بیشتر از قبل به شیرین زبونیهات اضافه میشه اگه میبینی خیلی برات نمی نویسم به خاطر اینه که از بس شیرین زبونیها و کارات زیاده خیلی هاش رو وقتی میخوام ثبت کنم یادم نیست.   اینا نمونه ای از اونهاست: یه روز با بابا نشسته بودی تلویزیون می دیدی بابا گفت ساره امام رضا رو، تو هم گفتی ما هم انشاءالله دوباره میریم امام رضا اینقدر ...
29 خرداد 1395

عروسی خاله راضی

سلام عزیز دلم امروز 28 خردادماهه و بیشتر از دو هفته هست که عروسی خاله راضی شده سه شنبه 11 خردادماه عروسی خاله راضی بود و خداروشکر به خوبی و خوشی گذشت. چند روزه که میخواستم بیام و این پست رو بگذارم اما انگار توی این ماه مبارک رمضان حال هیچ کاری رو ندارم   شما که از چند روز قبل از عروسی تا بعد از عروسی کلی خوشحال بودی و همش میگفنی عروسی داریم هولولو و دست میزدی و میخندیدی. شب عروسی هم لباس عروس قشنگت رو که برات خریده بودم پوشیدی (لباسی که هر روز میرفتی سر کمدت و میگفتی لباس عروسیمو بپوشم بماند که هنوز هم این کار رو میکنی و خیلی وقتا لباست رو میپوشی و کلی میچرخی و میگی لباس عروسیمو پوشیدم ) ...
28 خرداد 1395

عکسهای جشن مامانینا

ساره و بچه های همکلاسیهای مامانی اینم کیک جشن ما بچه ها دور میز پذیرایی منتظر برای خوردن ژله ها (ژله، شربت و کیک بود پذیرایی مختصر ما) روز جشن ما تا تونستید شما یچه ها حسابی شیطنت کردین ...
27 خرداد 1395

عکسهای مشهد ساره جون

ساره در فرودگاه منتظر اعلام پرواز میخواستم ازت عکس بگیرم در چشمات رو میگرفتی و میخندیدی و میگفتی عکس نگیر ساره و بابایی در رواق دارالحجه ساره و بابایی در صحن انقلاب بعد از برگشتن از مشهد رفتیم حمام و بعدش شما رفتی کنار گل ایستادی و گفتی مامانی ازم عکس بگیر (تازگیها خیلی عکس گرفتن رو دوست داری) اینم عکس آتلیه ای شما که دو ساعت مونده به پروازمون رفتیم ازت گرفتیم. ...
27 خرداد 1395

کلاس حفظ مامانی تموم شد!

عزیز دلم امروز کلاس حفظ قرآن مامانی تموم شد.   بلاخره بعد از 4 سال تلاش امروز حافظ قرآن شدم البته انشاالله که بشه بهم گفت حافظ از قبل از بارداریم این کلاس رو شروع کردم و تا پایان بارداری 8 جزء رو حفظ کردم و بعد از زایمان هم شما 24روزت بود که گذاشتمت و رفتم کلاس   خیلی ها  تو این راه به من کمک کردند مخصوصا مادر و عمه که بیشتر وقتها زجمت نگهداری از شما وقت کلاس من به عهده ی اونا بود که واقعا ممنونشونم. خداروشکر که بلاخره این توفیق نصیبم شد و نیمه راه این کار رو رها نکردم که واقعا توفیق خدا بود وگرنه هنوز هم باورم نمیشه که تونستم تا آخر قرآن پیش برم. خدارو صد هزار مرتبه شکر. &nb...
9 خرداد 1395

رفتیم زیارت امام رضا(ع)

سلام عزیز دلم بلاخره قسمتمون شد بعد از دو سال جمعه هفته گذشته رفتیم زیارت آقا امام رضا(ع) و سه شنبه هم برگشنیم.   خیلی سفر خوبی بود هرچند که نشد مثل قبل خیلی زیارت بریم یا همه ی نمازها رو توی حرم با جماعت بخونیم به خاطر شما، اما شکر خدا خوب بود. واقعا من که به این سفر خیلی نیاز داشتم شما هم که از وقتی مادرینا از مشهد برگشته بودند همش راه میرفتی و میگفتی میخوایم بریم با هواپیما امام رضا   هواپیما رو هم خیلی دوست داشتی و همش دلت میخواست بیرون رو ببینی و ذوق میکردی موقع اوج و فرود هواپیما دست من و بابا رو محکم میگرفتی و میخندیدی.   مشهد هوا خیلی خوب بود و خداروشکر این چند ...
9 خرداد 1395
1