سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

برای ساره ی گلم

چهارسال و شش ماهگیت مبارک عزیزکم😍

ای زیباترین ما...ای فرشته ی کوچک دلمان... ای خوشبوترین عطرها... ای ک صدایت برایمان دلنوازترین و نگاهت دلکش ترین نگاه هاست... می بینی که خداوند چگونه عشقمان را  به قاب تصویر این دنیا به جاودانگی رسم کرد؟ و چگونه خواست که ما عاشق ترین باشیم.؟ می بینی که چگونه ما را دلگرم به حضور گرمت کرد تا خوشبخت ترین باشیم؟ ای دلرباترین برای ما ای بیرون کشیده از دل زیباییها، ای خود زیبایی ای مروارید درخشان که قرنهاست همه ی صیادان دریا در پی صید آن هستند تا نگین تاج بزرگترین شاهان کشورگشا باشد... کدامین واژه را از کدامین کتاب عاشقانه وام گییریم تا بازگوی آنچه در نهان من و پدرت میگذرد باشد و دوست داشتنمان را توصیف کند... ای ستاره درخشان ...
25 اسفند 1396

تبریک روز مادر با ده روز تاخیر😁

امسال هم روز زن و روز مادر گذشت ۱۵ اسفندماه روز خوبی بود و ما یکی یه روسری برای مادر و خانومجون خریدیم با شیرینی به دیدنشون رفتیم ️ بابایی هم برای من دو تا روسری خرید شما هم که وجودت بزرگترین هدیه برای من است این متن هم تقدیم به مادرم (هرچند که ده روز از روز مادر گذشته اما مادر برای ما همیشه مادر است ) مادرم، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا. بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟ صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟ آن زمان که خط خطی های بی‌قراری ام را با مهر و محبّتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه ی زندگی را به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مانده ا...
25 اسفند 1396

بینایی سنجی😊

این پست هم مال یکشنبه ششم اسفندماهه توی مسجد برای بینایی سنجی اومده بودن و شما با دقت کامل همه رو درست جواب دادی و خداروشکر چشمات هیچ مشکلی نداشت اینم عکس تو و امیرمهدی که به قول خانوم معاینه گر، دزد دریایی می شدین تا پاسخ بدین ...
25 اسفند 1396

ساره و باران😍

دخترکم سلام این پست رو باید زودتر از اینا برات میگذاشتم اما خونه تکونی و کارهام اصلا بهم اجازه نمیداد. عاشق بارانی و وقتی باران میاد حتما باید حتی اگه شده دقایقی رو بری زیر باران البته میگی برف رو بیشتر دوست داری اما باران رو هم... چترت رو هم خیلی دوست داری و وقتایی که باران میاد با ذوق و شوق میای و چترت رو برمیداری و میدوی زیر باران عاشقتم عزیزکم ...
25 اسفند 1396

سمنوپزان

سلام عزیزم یکشنبه و دوشنبه ی این هفته یعنی ۶ و ۷ اسفندماه، خاله خونه ی آقاجونینا مراسم سمنوپزون داشت برای اولین بار خیلی جالب بود و زیبا شنبه دیگ مسی سمنو رو آوردن و یکشنبه، صبح زود آقای غضنفری که برای پخت سمنو اومده بود کارش رو شروع کرد. ما هم صبح زود رفتیم اونجا و بعدش رفتیم کلاس و بعد از کلاس دوباره رفتیم اونجا همه همسایه ها و فامیل می اومدن و سمنو رو هم می زدن و حاجت می طلبیدن ما هم خیلی هم زدیم و حاجت خواستیم کلی هم دور دیگ نقش حاجاتمون رو کشیدیم و از خدا خواستیم بهمون بده مثلا نقاشی یه بچه دوقلوی دختر و پسر کشیدیم که انشاالله خدا نصیبمون کنه (آخه شما همش وقتی ازت میپرسن ساره خواهر میخوای یا برادر؟ میگی...
11 اسفند 1396

گالری عکسهای ساره،امیرمهدی و محمدجواد-اسفندماه ۹۶

سلام عزیزم یه روز عصر قبل از شروع روضه زندایی جون شما و امیرمهدی و محمدجواد رو دو ساعتی برد خونه شون تا یه کم بازی کنید و تفریح و بعد بیاین روضه اینم عکسایی که زندایی جون از شما سه تا گرفته شماها هم ژست گرفتین و عکس گرفتین ...
5 اسفند 1396

روضه های آقاجون- دهه فاطمیه (۲۵ بهمن تا ۴ اسفند ۹۶)

نفسم سلام روضه های امسال آقاجونینا هم دیشب به پایان رسید. امسال یک سال بزرگتر شده بودی و مثل پارسال خیلی شیطنت نمیکردی. گاهی با امیرمهدی و محمدجواد بازی می کردی اما هر چه بزرگتر می شوی روحیه ات با آنها که پسرند متفاوت تر می شود و زیاد نمی توانی باهاشون که بازی پسرانه می کنند بازی کنی. دخترکم روحیه ی دخترانه داری گاهی هم با مرضیه یا محمدرسول بازی میکردی و گاهی به حال خودت می نشستی و نقاشی می کشیدی و ... کمی هم سرما خوردی و سرفه و ... که خداراشکر داری بهتر می شوی. ده شب گذشت و شما هر روز برای رفتن به خونه ی آقاجونینا لحظه شماری می کردی هرچند بعضی اوقات خسته می شدی یا با بچه ها دعوا می کردید ولی خوشحال بودی از اینک...
5 اسفند 1396
1