شروع پیش دبستانی ساره جون
هنوز هم باورم نمی شود که داری بزرگ می شوی. انگار همین دیروز بود که راهی بیمارستان شدیم برای استقبال از تو برای آمدن به این دنیا. چقدر لحظات زود می گذرند . امروز باورم نمی شد که قدم به پیش دبستانی می گذاری و اولین مرحله از مراحل تحصیلی را شروع می کنی. وقتی دستانت را نوازش کردم و بوسه ای از گونه ات گرفتم تا تو را برای رفتن به پیش دبستانی آماده کنم انگار هنوز لحظات برایم گنگ و نامفهوم بود. برایت اسپند دود کردیم و از زیر قرآن رد شدی اما من هنوز هم در بهت بودم، بهتی سرشار از لذت و شیرینی. برایتان برنامه داشتند در مهد، جشن که نه (چون ماه محرم بود)، می شود گفت یک آشنایی مختصر با مهد. ...