سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

برای ساره ی گلم

پایان پیش دبستانی ساره جون🤗

سلام گلم بلاخره سال تحصیلی شما هم به پایان رسید.😊 پریروز آخرین روزی بود که به پیش دبستانی رفتی و موقع برگشت به خانه خیلی خوشحال بودی که تعطیل میشدی و دیگه صبح ها مجبور نیستی زود از خواب بیدار بشی و به مهد بری😉 (هرچند مهدتون رو خیلی دوست داشتی اما خوب بلندشدن از خواب برات یه کم سخت بود البته توی مهد خیلی خوشحال بودی و ظهر که برمی گشتی سرحال و شاد بودی. خیلی اهل خواب نیستی و روزهای تعطیل هم نهایتا تا ۸ صبح خوابی اما همین که اجباری در کار نیست در بیدارشدنت، خوشحالی😅) یکسال تحصیلی گذشت و شما آماده ی رفتن به دبستان میشوی. فعلا که استرس مدرسه ات رو خیلی دارم ولی هنوز برای ثبت نامت کاری نکردم.😣 امیدوارم توی مدرسه هم مثل امسال موفق با...
30 ارديبهشت 1398

۱۷ اردیبهشت ماه روز زمینی شدنِ نی نیِ خاله راضی😊

سلام عزیزم سه شنبه ی هفته ی پیش یعنی اولین روز ماه رمضان، نی نی خاله راضی به دنیا اومد.🤗 البته یه کم زودتر از موعد به دنیا اومد چون حرکاتش کم شده بود و احتمال خطر برای بچه می رفت. خیلی ریزه هست آخه فقط ۲کیلو و نیم وزن داره اما خوب گرد و سفید هست و دوست داشتنی.😊 شما هم طبق معمول که عاشق نی نی هستی مدام میگی بریم خونه ی خاله نی نی رو ببینیم. و بیقرارتر از قبل شدی برای آمدن نی نی خودمون. انشاالله که سالم باشن و در پناه خدا😙 پی نوشت۱. اسم نی نی خاله شد حسناجون. پی نوشت۲. اینم پاکت چشم روشنی ما که خودمون درست کردیم با مقداری پول تقدیم به حسناجون👇 ...
24 ارديبهشت 1398

بازگشت دوباره به کتابخانه😊

سلام عزیزم دوشنبه ظهر با بابایی اومدیم درِ مهدت دنبالت (آخه این یک ماه آخر کلاسهات رو برات سرویس گرفتیم و دیگه با ما نمیری و بیای چون دکتر به من گفته سعی کنم توی این ماههای آخر رانندگی نکنم😉) چقدر توی این یکی دو هفته دلم برای مهدت و کادرشون تنگ شده بود. یه کم با هم گپ زدیم و پول عکس و فیلمت رو تسویه کردم و از مهد اومدیم بیرون.😊 توی راه برگشت بعد از چندین ماه دوباره رفتیم کتابخانه. کارتت اعتبارش تموم شده بود و تمدیدش کردم. چقدر خوشحال بودی که دوباره میتونی بیای کتاب انتخاب کنی و ببری خونه.😄 هنوز هم عاشق کتابی گلم. امیدوارم همیشه همینطور باشی😚   ...
19 ارديبهشت 1398

جشن پایانی مهدکودک ساره جونی🤗

عزیز دلم سلام😍 پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ماه (روز معلم) جشن پایانی مهدتون بود، البته تا آخر اردیبهشت ماه باید به کلاس برید اما به خاطر ماه مبارک رمضان، جشنتون رو زودتر برگزار کردند.😉 چهارشنبه شب لباس جشنت رو که به خاله سفارش دوختش رو داده بودیم تحویل گرفتیم و کش و گیر و تل ست با لباست رو هم برات آماده کردم.😚 لباست خیلی قشنگ شده و خیلی هم بهت میاد.🤗 کارت دعوتتون رو هم دوشنبه بهتون دادند.☺ جشن خوبی بود. توی مهدتون سه تا کلاس دارید (کلاس خاله فرشته، خاله شیما و خاله بهار) که شما توی کلاس خاله فرشته هستید. هر کلاسی یکی دو تا نماهنگ داشت و یکی دو تا هم نماهنگ مشترک که واقعا زیبا بود مخصوصا که میشه گفت لباسهاتون تقریبا ست بود. (...
15 ارديبهشت 1398

تولد مامانی

سام نفسم دیروز تولد من بود و بابایی مثل همیشه این روز رو به یاد داشت و سورپرایزمون کرد.😘 دیروز بعدازظهر من و شما خواب بودیم، وقتی بیدار شدیم  و اومدیم توی سالن دیدیم که بابایی زحمت کشیده و کیک خریده و کادو آماده کرده.😁 دست گلش درد نکنه واقعا ازش ممنونم که روز تولدم رو همیشه یادشه و فراموش نمیکنه😊 یه مقداری از کیکمون رو به مادرینا دادیم و یه مقداری هم به خانوم جون اینا. دیروز عصر هم رفتیم خونه ی خاله و لباس جشن امروزت رو که آماده کرده بود تحویل گرفتیم.☺ شب ام خونه ی آقاجونینا حدیث کسا بود و بابایی به مناسبت تولد مامانی شیرینی خرید و به همه دادیم. یک سال دیگه گذشت و امسال هم مثل یکی دیگه از سالهای عم...
12 ارديبهشت 1398
1