سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

برای ساره ی گلم

یه ماه دیگه هم گذشت

سلام عزیز دلم   الان که دارم برات مینویسم شما خوابیدی و من بلاخره فرصت کردم بیام برات بنویسم عزیزم با دو روز تاخیر بهت تبریک میگم شما 14 ماهه شدی   14 ماهگیت مبارک عزیز دلم چقدر لحظات زود میگذره داری بزرگ و بزرگتر میشی هر روز شیرین تر از قبل میشی و خودتو توی دلمون جا میکنی و اما کارهای جدیدت توی این ماهی که گذشت:   چند وقتیه دوست داری همینطور چیزای سنگین رو از روی زمین بلند کنی مثلا کیف منو بلند میکنی و چند قدم میبری، نایلونی که کتابهای عمه توشه رو بلند میکنی و میکشی روی زمین، شیشه ها و بطری های کنار آشپزخونه ی مادرینا رو برمیداری و میاری توی س...
26 آبان 1393

و ساره در روزهای محرم

و اما بگذار واست از بقیه ی شبهای محرم بگم یه شب واسه نماز بردمت مسجد اما از بس راه میرفتی و ازم دور میشدی اصلا نفهمیدم نمازمو چی خوندم و تصمیم گرفتم دیگه شبا بعد از نماز ببرمت مسجد   شب اولی که واسه روضه های مسجد رفتیم میرفتی توی قسمت مردونه و وقتی من میومدم بیارمت پیش خودم میخندیدی و فرار میکردی فکر میکردی دارم باهات بازی میکنم   اصلا یه لحظه هم نمیتونستم بشینم هرچی می آوردمت پیش خودم دوباره فرار میکردی و میرفتی بعدشم باید کلی به این و اون رو میزدم که از توی قسمت مردونه بیارنت پیشم   شب بعدش که رفتیم یه کم یاد گرفتی که بری و برگردی پیشم (به نصیحت خاله گفت یه کم آزادت ...
21 آبان 1393

رویش هفتمین مروارید ساره

عزیز دلم الان حدود 10 روزه که هفتمین مروارید سفیدتم سر زده بهت تبریک میگم عزیزم جای این دندون کوچولوتم پایین کنار دو تا مروارید سپید کوچولویی که داشتی خدا روشکر بلاخره این دندونت بعد از مدتها که داشت اذیتت میکرد خودشو نشون داد ...
21 آبان 1393

همایش شیرخوارگان حسینی

سلام عزیزم بلاخره امشب بعد از دو هفته تونستم بیام و برات بنویسم کلی برات حرف دارم اول از جمعه ی دو هفته پیش یعنی 9 آبان برات میگم که سراسر کشور همایش شیرخوارگان حسینی برگزار میشد. ( همایش شیرخوارگان حسینی یکی از مناسک مذهبی بزرگداشت عاشورا است که به یاد کودکان کشته شده در روز عاشورا از سوی مسلمانان در ایران و کشورهای دیگری همچون هند، پاکستان، بحرین، عراق، عربستان، ترکیه ، افغانستان و... همه ساله در نخستین جمعه ماه محرم برگزار می‌گردد.)   ما هم صبح آماده شدیم و لباس مشکیتو تنت کردم و رفتیم مسجد ائمه(ع) که این مراسم برگزار میشد که البته ما یه کم زود رسیده بودیم اونجا و یه کم معطل شدیم ...
21 آبان 1393

عزاداری

سلام عزیز دلم این روزها مراسم عزاداری آقامون امام حسین(ع) همه جا برپاست این چند شبه دو سه بار رفتیم روضه   یکشنبه شب رفتیم مسجد که هم عزاداری بود و هم قرائت حدیث کساء که هر هفته یکشنبه ها توی مسجد برگزار میشه شما هم آروم نشستی کنارم و با بهت و حیرت به همه جا نگاه میکردی و دور و بر خودم راه میرفتی دوشنبه شب با خاله اشرفینا رفتیم مراسم عزاداری توی بزرگمهر (که ساجده اونجا مربی مهدکودکشونه واسه محرم) اولش که رفتیم چراغها خاموش بود و شما جلوی خودم می ایستادی و نگاه میکردی و سینه میزنی (چند وقتیه یاد گرفتی سینه میزنی قربونت برم) اما بعد که چراغها رو روشن کردن شروع کردی به راه رفتن و اص...
8 آبان 1393

باز محرم رسید

پرسيدم:ازحلال ماه، چرا قامتت خم است؟ آهي كشيد و گفت كه: ماه محرم است. گفتم: كه چيست محرم؟ با ناله گفت: ماه عزاي اشرف اولاد آدم است فرا رسیدن ماه محرم رو به همه ی دوستان نی نی وبلاگیمون تسلیت میگم و از همه التماس دعا دارم   ساره جونم امسال دومین محرمی که تو هم در کنار مایی پارسال خیلی بردمت مراسم عزاداری آقا امام حسین انشاءالله که امسالم توفیق داشته باشیم با هم دیگه بریم   ...
3 آبان 1393

تولد بابایی

سلام عزیزم   پنجشنبه اول آبان تولد بابایی بود منم از صبح شروع کردم به تمیز کردن و مرتب کردن خونه   عصر هم با عمه زهرا و شما رفتیم تا برای بابایی کیک بخریم و کادو بلاخره بعد از سر زدن به چند تا شیرینی فروشی کیکی که میخواستیم رو پیدا کردیم و خریدم   شب بابایی رفته بود ورزش و وقتی که برگشت من و شما لباسهای خوشگلمون رو پوشیده بودیم و آماده بودیم واسه یه جشن کوچولو خیلی ذوق زده شد. باباحجی و مادر و عمه زهرا هم اومدن بالا و یه جشن کوچولو با هم گرفتیم   امسال دومین سالی بود که شما توی جشن تولد بابایی حضور داشتی گلم اینم کیک بابایی: ...
3 آبان 1393

28 مهر سالگرد ازدواج مامانی و بابایی

سلام عزیزم امروز سالگرد ازدواج من و باباییه الان 4 ساله که از زندگی مشترک ما میگذره   4 سال با همه ی خوبی ها و بدیهاش گذشت، با همه ی خاطرات خوب و بدش، با همه ی خوشی ها و ناخوشی هاش، توی این چهار سال کلی تجربه کسب کردیم   زندگی ما هم مثل همه ی زندگی ها پر بود از قهر و آشتی ها، پر بود از خنده و گریه،  البته با اومدن شما به جمع دو نفره ی ما قهر و دعواهای ما خیلی خیلی کم شده و واقعا زندگیمون شور و نشاط دوچندان پیدا کرده امیدوارم در آینده شما هم خوشبخت بشی و بتونی نیمه ی گمشده ی خودتو پیدا کنی و مسیر تکاملت رو طی کنی و عاقبت بخیر بشی عزیزم ...
28 مهر 1393
1