نوروز95
سلام عزیز دلم به همین زودی داره یک ماه از سال 1395 هم میگذره و انگار ثانیه ها برای سبقت گرفتن از هم عجله دارند! خیلی دوست دارم زود به زود بیام و وبلاگت رو به روز کنم اما انگار مشغله های روزانه تمامی نداره و بهم این اجازه رو نمیده علاوه بر اینکه شما هم اجازه ی این کار رو بهم نمیدی و هر موقع من بیام پای سیستم شما هم سریع میدوی و میای کنار من و مهندسی میکنی الان هم که اومدم شما خوابی و من تا ساعتی دیگه میخوام بیدارت کنم و با هم بریم خونه ی فاطمه دوست مامانی. به هر حال عید امسال هم گذشت با تمام خاطراتش با سال تحویلی که ما توی راه خونه ی آقاجونینا بودیم و وقتی رسیدیم اونجا سال تحویل شده ب...