سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

برای ساره ی گلم

لباس فرم پیش دبستانی

سلام گلم دیروز رفتیم مهدتون و لوازم التحریرت رو تحویل دادیم و لباس فرمت رو هم تحویل گرفتیم. کلاست رو دیدیم و با مربیت (خاله فرشته) آشنا شدیم. الهی فدای تو بشم عزیزم چقدر بزرگ شدی با این لباسها. البته لباسهات یه کم برات گشاد بود و بلند که دیروز عصر بردیم به خاله زهره دادیم درستش کرد و اندازه ات شد. شنبه ی هفته ی آینده هم جشن شروع سالتون هست و از یکشنبه کلاسهاتون شروع میشه. امیدوارم که در همه ی مراحل زندگیت موفق باشی نفسم. ...
25 شهريور 1397

دخترکم تولدت مبارک🤗

گلم سلام امسال چون ۲۵ شهریور روز تولدت مصادف با پنجم محرم میشه یکشنبه یعنی ۱۸ شهریورماه برات یه تولد کوچک گرفتیم. خیلی فرصت نکردم تزیینات انجام بدم اما خوب تولد کوچیک و زیبا و به یاد ماندنی ای شد . شما که کلی ذوق کرده بودی و با زینب و عرفان حسابی بازی کردی و بالا و پایین پریدی. خیلی مهمان دعوت نکردیم فقط آقاجونینا بودن و مادرینا و خاله راضی و عمه فاطمه با مائده و فاطمه و زینب و عرفان. آقاجونینا و مادرینا و خاله راضی اینا برای شام مهمونمون بودن و شما تا آخر شب حسابی خوشحالی کردی. امیدوارم همیشه خوش باشی و تولدت رو بتونیم همیشه برات جشن بگیریم تزیینات تولد ساره جون ...
20 شهريور 1397

پارک ناژوان و تولد عمورسول

نفسم سلام جمعه با عمه فاطمه اینا و مادرینا و عمومحمود و عموجوادینا رفتیم پارک ناژوان. هم جلسه ی صندوق بود و هم تولد آقارسول (پسر عمه فاطمه و مدیر صندوق!) خیلی دوست داشتی بری تله کابین اما فرصت نشد. فقط سوار قطار شادی شدیم و حسابی کیف کردیم. بادکنکهای تولد که برات بادش کردم کیک های تولد عمورسول ساره و عرفان ساره در قطار شادی (چون که شب شد عکسای قشنگی نشد بگیریم) انشاالله که تولدش مبارک باشه و سالهای سال در کنار هم این روز رو جشن بگیرن و خوش باشن. ...
20 شهريور 1397

کوتاهی موهای ساره خانومی من

سلام عزیز دلم شنبه شب با بابایی، شما رو بردیم آرایشگاه (همون پیرایش کودک هشت بهشت که همیشه میری) واسه کوتاه کردن موهات موهات که بزرگ شده بود خیلی خوشگل بود اما خوب هم خودت اذیت می شدی و هم ما، آخه اصلا دوست نداری موهات رو ببندی و موقع شانه کردن موهات هم چون موهات نازکه و زود گره میخوره واقعا اذیت می شدی. وقتی موهات کوتاه شد یه نفس راحت کشیدی و گفتی حالا خوب شدا، آرایشگرت که پرسید خوب شده؟ گفتی بله و خندیدی. بابایی زیاد راغب نبود موهات رو کوتاه کنیم آخه موی کوتاه رو خیلی دوست نداره اما خوب به خاطر خودت و اینکه یخوای بری پیش دبستانی، به کوتاهی موهات رضایت داد. اینم دختر گل من قبل از کوتاه کر...
20 شهريور 1397

دختر شهریوری من

  دختر شهریور!   گندم موی  تو را مهر دستان طلای خورشید چه فریبا زیبا دانه  دانه رج رج چه شکیبا بافته...  آن خدای باور اولین و آخر شعر این مزرعه را به لطافت با عشق همچو دیبا تافته...  غزل صورتی یاد محبتهایش همچو گوشواره به قلب و جانم نغمه خوان، آویز است...    دختر شهریور! شاعرانه،رقصان می خرامی آرام تو در آغوش نسیم با غمی بی آهنگ دامن سبز تو می بازد رنگ عاشقانه،دلتنگ...  آخرین سمفون...
14 شهريور 1397

کاردستی های ساره جونی

اینم کاردستی های امروز ساره جون با رول دستمال کاغدی پروانه و ماشین و کفشدوزک اینم یه دوچرخه که با کاغذهای اضافه از کارمون درست کرده راستی امروز صبح با هم رفتیم کارت سنجشت رو گرفتیم تا یکشنبه صبح بریم برای سنجش پیش دبستانیت. پریشب هم با شما و بابایی رفتیم لوازم التحریرت رو گرفتیم. دیگه حسابی داری برای پیش دبستانی آماده میشی. اینا هم برچسب دفتر و مدادهات که خودم برات طراحی و چاپ کردم   ...
14 شهريور 1397

عکس های جامانده از جشنهای غدیر

سلام عزیزم این چند تا عکس هم مربوط به جشن شام غدیر در پارکه و تزیبنات توی مسجد   ساره جونی در حال تماشای برنامه های جشن غدیر به ترتیب از راست: ریحانه سادات، ساره، نجمه سادات و امیرمهدی جون (آخه من به همراه شما چهار تا رفتیم جشن و تا آخر در کنار هم بودیم) ساره و امیرمهدی اینم ساره جونم توی مسجد ...
14 شهريور 1397

عید غدیر مبارک

عزیز دلم سلام امروز روز عید غدیره بزرگترین عید ما شیعیان. از جمعه تا دیشب که چهارشنبه بود و شب عید، به مناسبت دهه ی ولایت و عید غدیر، هر روز عصر ساعت ۶ تا ۸ غرفه های کودک رو داشتیم توی پارک و شما عاشق غرفه ها بودی و لحظه شماری می کردی تا بریم پارک. افتتاحیه غرفه ها غرفه ی ما که شامل سه قسمت بود: منج، کلاژ و پازل که همش دست ساز بود و کار خودمون غرفه رنگ آمیزی غرفه قصه گویی و بازی غرفه نقاشی روی صورت غرفه بازی های فکری غرفه کار با سفال و غرفه ماسه بازی اینم نمای کلی از غرفه ها برنامه ی خوبی بود و دیروز اختتامیه برنامه هامون بود. امیدوارم که تونسته باشیم م...
8 شهريور 1397

امیرعلی جون به دنیا اومد

عزیزم یکشنبه ۲۸ مردادماه ۹۷ نی نی خاله مریم به دنیا اومد.   من دنبال خاله مریم رفتم بیمارستان و اولین کسی بودم که امیرعلی جونم رو دیدم. وای که چه حس قشنگیه که لحظات اولیه ی زندگی یک نوزاد اونو ببینی   بعد هم رفتم لباسای کوچولوشو بهش پوشوندم و بغلش کردم. واقعا هم تولد یک انسان خیلی عجیب و شگفت انگیزه خداروشکر سالم و سرحال بود و سفید و ماه و دوست داشتنی . شما هم که اینقدر لحظه شماری می کردی که ببینیش و پریشب با هم رفتیم دیدیش. دیروز هم دوباره رفتیم خونه شون.   فعلا همینطور میگی مامانی خدا کی به ما نی نی میده؟ و بعد دعا میکنی که ما هم زودتر نی نی...
31 مرداد 1397