سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

برای ساره ی گلم

نقاشی های ساره با اثر دستش😁

فرزندم ...جان جهانم ... من به خدایی  ایمان دارم که ... همین نزدیکی ست ... وبه  دعای  مادرانی که ... از ته  دل سر به سوی  اسمان می برند .. و خدای  فرزندانشان را صدا میزنند ...  فرزندم  من به  باران  الهی ایمان دارم ... وخدایی را که ... همین نزدیکی ست ... و صدای  مادران را می شنود ... قسم می دهم ... فرزندان خوب مان رادر پناه خودش حفظ کند   امین   ...
28 مرداد 1399

💫عید غدیر مبارک💫

عید غدیر امسال هم گذشت. امسال اما غمی در دلهایمان بود.😔 هم غم نبود عاطفه در میانمان و هم کرونا و مشکلات آن.☹ هنوز هم انگار قلبم باور نداره که عاطفه دیگه بین ما نیست. خونه مون رو غم گرفته.😣 خاله زهرا هم که مریضه و باید یکی دو روز آینده آماده بشه برای عمل تا تومور خوش خیمی که توی سرش هست رو در بیارن.😦 روزهای سخت و پردردی رو می گذرونه و ما هم کاری نمی تونیم بکنیم غیر از دعا.🙏 بگذریم.... خداروشکر می کنیم برای اینکه امسال هم تونستیم عید غدیر رو جشن بگیریم هرچند جشنی کوچک.😊 دو شب قبل از عید رفتیم و لباس نو خریدیم واسه روز عید. ظهر عید رو با عمه اینا خونه ی مادرینا بودیم که متاسفانه ای خالی مادر امسال در بینمان فوق الع...
20 مرداد 1399

😍کارنامه ی سال اول😍

عزیزکم سلام😄 سال تحصیلی شما هم به پایان رسید البته با دادن کارنامه هایتان😉 در روز شنبه ۴ مردادماه ۹۹ 😊 کارنامه ی ترم اولت را که خیلی دیر بهمون دادند یعنی بعد از عید نوروز، تازه اونم فقط عکسش رو دادند!🤔 وقتی کارنامه ات رو دیدم جا خوردم.🙄 انتظارش رو نداشتم.😣 آخه فقط سه تا خیلی خوب داشتی و سه تا درس اصلی ات یعنی فارسی و ریاضی و علوم خوب بود!🤔 به نظرم منصفانه نبود چون من توی خونه خیلی باهات کار کرده بودم و هر سوالی که ازت می پرسیدم قشنگ جواب می دادی و کلربوکت رو هم که دیده بودم امتحانات و فعالیت هات هم خوب بود.😐 چند روزی اعصابم خورد بود و بالاخره رفتم توی مدرسه و به خانم معلمتون اعتراض کردم.🙁 کاشف به عمل آمد که هم یه کم ک...
8 مرداد 1399

پویش بزرگ کودکان_علوی ویژه سیزدهمین_جشنواره_غدیر

💗سلام به همه ی نی نی وبلاگی های عزیز💗 ساره و امیر عباس و پسرخاله هاشون (امیرعلی و امیر مهدی) در یک پویش ویژه ی عید غدیر شرکت کردند و نیازمند حمایت دوستان هستند.😊 لطفا اگه تلگرام دارید این عکس رو توی کانال محله پزوه (#محله_پزوه🔻🌴 POZVE@🌴) لایک کنید. یک دنیا سپاس🙏 شماره هاشون در پویش: ✔ 7 ساره کشتکار ✔ 8 امیرعباس کشتکار ✔ 2 سید امیرمهدی و سید امیرعلی طباطبایی دوستتون داریم😍😍😍 ...
7 مرداد 1399

شیر به جای دوغ🤣🤣🤣

عزیزم سلام✋ چهارشنبه شب هفته ی پیش جلسه ی حدیث کسا خونه ی خاله زهره اینا بود.😊 قرار گذاشتیم که هر خانواده شام خودش (استامبولی) رو آماده کنه و بعد خونه ی خاله بعد از حدیث کسا، همه با هم شام بخوریم.😋 بابایی زنگ زد و گفت که دیر میاد و ما به ناچار خودمون بدون بابایی رفتیم.😐 حدود ساعت ۱۱ شب بود که تازه حدیث کسا تموم شد و ما مهیای سفره انداختن و شام خوردن شدیم.😄 خاله زهره اینا که میزبان بودند یه مقدار دوغ خریده بودند که نوشیدنی مون هم جور باشه.☺ سر سفره نشستیم و دوغ ها هم مهیا😉 کم کم بین بچه ها زمزمه شد که اینا شیره نه دوغ🙄ما هم گفتیم بچه اند یه چیزی می گن🤔 اما حاج آقا رسول که امتحان کرد فهمیدیم که بله همون شیره نه دوغ😁 پار...
28 تير 1399

یه دورهمی دوستانه ی کوچولو😊

عزیزکم سلام چهارشنبه (۱۱ تیرماه) بعدازظهر به پیشنهاد مامان یکی از دوستان کلاس اولت یه کم رفتیم پارک تا هم شما بچه ها همدیگه رو ببینید و هم یه کم از خونه بیاین بیرون و حوصله تون بیاد سر جاش😉 ساعت ۷ ربع کم رفتیم و ۸ و ربع اومدیم خونه. خیلی به شما خوش گذشت و حسابی با دوستات بازی کردی😘 انشاالله که همیشه خوش باشید و به گردش و تفریح گلم😘😊😍 به ترتیب از راست به چپ: فاطمه سادات، ساره، ستایش و نیایش😍   ...
14 تير 1399

دخترکم روزت مبارک 😊

عزیز دلم سلام دخترکم روزت مبارک البته با چند روز تاخیر.😙 البته تاخیر فقط در گذاشتن پست توی وبلاگ هست وگرنه جشن و تبریک و هدیه به موقع خودش انجام شد.😉 عزیز دلم سه شنبه ی هفته ی پیش یعنی سوم تیرماه روز ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر بود.😘 به همین مناسبت با خاله مریم و خاله راضی و عمه زهرا براتن جشن گرفتیم (البته دو تا جشن در یک روز) البته جشن که نه، بیشتر میشه گفت دور همی و تبریک. دو تا کیک پختیم یکی برای شما دخترها (ساره و نجمه سادات و حسنا) و یکی برای تولد بچه ها (امیرعباس و حسنا)🎂 و برای شام هم پیتزا درست کردیم و خوردیم.🍕 خیلی خوش گذشت البته بماند که پخت کیک و پیتزا و تزئینات با اعمال شافه انجام شد 😁 آخه هر کدوممون یه بچه کوچیک داشتیم که ...
8 تير 1399

جمعه 9 خردادماه مزرعه ی پدری

روز جمعه بلاخره رفتیم مزرعه ی پدری که بابا و عموها دوباره در حال اباد کردن اون هستند و توش ذرت کاشتند. ما هم با عمه زهرا و زنعموها (جواد و محمود) رفتیم تا هم انها تنها نباشند و هم ما تفریحی کرده باشیم. روز خوبی بود. شما هم حسابی با عرفان بازی کردی و خوش گذراندی. انشاالله که همیشه شاد باشی.   ...
14 خرداد 1399

روزهایی که گذشت

دست و دلم به نوشتن نمی رود. انگار هنوز هم روحم آزرده است. خسته ام. خیلی حرفها برای گفتن دارم اما ... چقدر روزها زود می گذرند... چند تا پستی که باید برات می گذاشتم الان همش رو توی یک پست برات می گذارم. منو ببخش عزیزم، حال روحی خوبی ندارم. • شکوفاشدن استعداد ساره با کرونا(حباب)😁 25 فروردین 99 در این روزهای کرونایی شما حسابی استعدادت شکوفا شده و با دست هایت حباب هایی می سازی که من خودم اصلا نمی توانم این کار رو بکنم🙄 • ازدواج ساجده 4 اردیبهشت 99 دو روز قبل از شروع ماه مبارک رمضان یعنی شب جمعه 4 اردیبهشت ماه بلاخره ساجده و اقامحسن تصمیم گرفتند که با یه مراسم ساده برن سر خونه و زندگیشون. ...
12 خرداد 1399