سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

برای ساره ی گلم

ورود به 17ماهگی با دست شکسته:(

1393/10/28 17:49
نویسنده : مامانی
1,158 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

 

اول با سه روز تاخیر 16 ماهگیت رو بهت تبریک میگممحبت

انشاءالله که تنت سالم باشه و عمر طولانی باعزت و افتخار داشته باشی گلمجشنتشویق

 

اول بذار از کارای قشنگت توی این ماهی که گذشت برات بگم:

 

یاد گرفتی وقتی بهت میگیم ساره گریه الکی بکن چشماتو میبندی و اخماتو میکشی توی هم و از خودت صدای گریه درمیاری قربونت برم منخنده

 

وقتی ازت بپرسیم مثلا ساره عروسکت کو؟ بهش اشاره میکنی و میگی (اینه دّا) یعنی (اینه سّا)

وقتی میگیم ساره بگو بفرمایید دستت رو میاری جلو و تکون میدی با نازبوس

 

عمه یادت داده میگه ساره موج برو دستاتو عقب میگیری و کجکی به طرف چپ و راستت میریقه قهه

یاد گرفتی وقتی میخوای دعوامون کنی اخم میکنی و میگی اِشاکی

 

بازی هوهو چی چی رو خیلی دوست داری لباس یا دست ما رو از پشت سر میگیری و پشت سرمون راه میری و من میگم ساره هوهو تو میگی دی دی (یعنی چی چی)محبت

 

وقتی یه چیزی رو بهت نشون میدم و میگم ساره این چه رنگیه میگی زر (یعنی زرد)

 

وقتی چشمامو میبندم و میگم ساره مامانی لالا کرده میای کنارم و دستت رو به صورتم میزنی و صدام میزنی که چشمامو باز کنم و اگه باز نکنم گریه میکنیگریه

 

دیگه فعلا بیشتر از این یادم نمیاد که برات بگم

راستی تازگیها اینقدر دوست داری ازت عکس بگیرم البته نمیگذاری درست عکس بگیرم یه لحظه می شینی و به گوشی نگاه میکنی اما تا میرم درست ازت عکس بگیرم میدوی میای کنارم تا عکستو ببینیخندونک

 

 

اما یه خبر دیگه که دوست نداشتم برات بنویسم اما خوب خاطره هم خوب داری و هم بد که انشاءالله روزهای خوب و خوش زندگیت خیلی بیشتر از روزهای غمگین زندگیت باشه...

دوشنبه ی هفته ی پیش بود یعنی 22 دی ماه، صبحش با کالسکه ات بردمت خونه ی خاله و کلی خوش گذروندی و بعدازظهرش هم کلی خوابیدیخواب

 

شب هم رفتیم پایین پیش مادرینا و کلی با عمه بازی کردی و شیطنت کردی عمو محمودتم اونجا بود و اولش نمیرفتی پیشش اما یه کم که گذشت باهاش آشنا شدی و کلی خندیدیخنده

 

بعدش که اومدیم بالا ساعت 9:30 بود کلی بازی کردی و همش از مبلا و صندلی بالا میرفتی و ما می اومدیم می آوردیم پایین اما یه لحظه ازت غافل شدیم یه لحظه من رفتم توی آشپزخونه و بیام و بابایی هم حواسش به تلویزیون بود که یهو دیدیم صدای جیغت بالا رفت و دیدیم که از صندلی افتاده بودی پایینخطا

 

همیشه صندلی ها رو جمع میکردم و توی اتاق میگذاشتم اما بعدازظهرش آوردم کنار کامپیوتر گذاشتم و بعدش که کارم تموم شد یادم رفته بود بردارم و تو رفته بودی بالای صندلی تا دکمه های کیبورد رو بزنی که کاری که نباید میشد شد!گریه

 

الهی بمیرم شب تا صبح کلی گریه میکردی و ما فکر میکردیم بدنت درد گرفته و دو ساعتی میخوابیدی و دوباره گریه میکردی و بیدار میشدی دو بار بهت استامینیفون دادیم که یه کم آرومتر میشدی و یه کم می خوابیدیغمگین

 

صبح بهتر شده بودی اما دقت که کردم دیدم دست چپت رو تکون نمیدی و باهاش کاری نمیکنی و تا روی دستت می افتادی جیغ میزدی بعدازظهر که بردیمت دکتر تا دستت رو دید گفت که شکسته و باید ببریم عکس بگیریم ببینه یه استخوانش شکسته یا دوتاشگریه

 

کلی اشک ریختم واست همش به خودم میگفتم کاش بیشتر مراقبت بودم و این اتفاق برات نمی افتاد!خطا

دکتر یه پماد برات داد و گفت خونه که رفتیم خودمون دستت رو آتل بندی کنیم و فرداش ببریمت از دستت عکس بگیریمغمگین

 

فرداش یعنی چهارشنبه رفتیم توی درمانگاهی که عموت کارمندشه و به لطف عموت سریع از دستت عکس گرفتیم و بردیم بیمارستان غرضی نشون دکتر متخصص دادیم و گفت که یه استخوان مچ دستت شکسته اما خدا رو شکر جابجایی نداشته و متاسفانه مجبور شدیم ببریمت دستت رو آتل گچی بگیریم خداکنه دستت زود جوش بخوره و مجبور نشیم بریم کلش رو گچ بگیریمگریه

الان حداقل باید دو هفته ای توی آتل باشه

 

الهی قربونت برم مامانی که اینقدر اذیت میشی الان همش میخوای دستت رو باز کنی اما با دستت کاری نمیکنی حتی وقتی خوشحالی و میخوای دست بزنی به جاش سینه میزنی الهی بمیرم برات عزیزمغمگین

 

شبها بیشتر اذیت میشی آخه میخوای بغلتی و نمیتونی دستت رو تکون بدی و گریه میکنی و خودم از این پهلو به اون پهلوت میکنم تا دوباره بخوابی دیشب یه کم بهتر بودی و انگار یه کم بهش عادت کرده بودی

این دو سه روزه همه اومدن و دیدنت

 

آخی الهی فدات بشم که یه روز قبل از ورودت به 17 ماهگی دستت آتل بندی شد عزیزم

دعا میکنم دستت هر چه زودتر خوب بشه و خیلی توی این وضعیت نبینمت عزیز دلممحبت

 

اینم عکسای جدید ساره:

 

تا تلفن رو میبینی میدوی روی مبل و میری بالا تا تلفن رو برداریچشمک

منم سیم تلفن رو درمیارم و تلفن رو میذارم جلوت تا نری بالاخندونک

ساره و محمدجواد خونه ی آقاجونینامحبت

ساره در حال بازی با اسباب بازیهاش:محبت

موبایل خاله رو برداشته بودی و روی دسته ی مبل نشسته بودی و باهاش بازی میکردیخنده

همین شیطنتات بود که بلاخره کار دستمون دادمتفکر

الهی بمیرم این اولین عکسیه که بعد از اینکه دستتو گچ گرفتیم و آوردیمت خونه عمه ازت گرفت اینقدر خسته شده بودی که توی ماشین خوابت برده بودگریه

اینجا هم در حال بازی با یه دست انشاءالله که هر چه زودتر دستت خوب بشه عزیزم

راستی این بازی رو خیلی دوست داری و دایره های رنگیت رو میگذاری سر جاش تا میگم اشتباهه برمیداری و میگذاری کنار و یکی دیگه شو برمیداری و میذاری تا بهت بگم آفرینمحبت

اینم خواب ناز امروز ظهرتخواب

پسندها (9)

نظرات (14)

♥ایدا♥
28 دی 93 22:33
سلام خاله جونی وبتون عالیه خدا بچتونو براتون نگه داره خیلی خوشگله ماشالا عزیزمه به ما هم سر بزنید خوش حال میشیم
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم، ممنون لطف داری، چشم حتما
مامان هلیــــا
28 دی 93 22:38
الهی بمیرم برات خاله جون به خدا چشمام پر از اشک شد من که طاقت دیدن این جور چیزا رو ندارم مامانی تو رو خدا بیشتر مواظبش باش اینا تازه از حالا به بعد نیاز به مراقبت دارن خدا کنه دیگه اتفاق بدی برات نیفته ساره جونم قربون اون صورت ماهت بشم که اینقد مظلومی عزیزم
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم، شما لطف داری آره خودمم همینطورم باید خیلی بیشتر مراقبش باشم
عمه فروغ
29 دی 93 0:27
عزیزم خیلی ناراحت شدمان شاا.. که هر چه زودتر خوب بشی و همیشه تنت سالم باشه ساره گلم ورودت به 17 ماهگی هم مبارک .ای جونم فدای دخترک شیرین زبون و نازمون
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم انشاءالله و ممنون بابت تبریکت خاله جونممممممممممممم
زهرا
29 دی 93 7:41
بميرم براش ايشالا خيلي زود خوب شه گچ دستشم زود باز كنن راحت شه بازم بتونه آتيش بسوزونه
مامانی
پاسخ
خدانکنه عزیزم ممنون که بازم بهمون سر زدی انشاءالله
مامان لیانا جون
29 دی 93 8:08
واییییییی خاله جووون خیلی تاراحت شدم الهیییییییییی خدا جونم خودت دست دخمله نازمونو زود خوبش کن قربونش برم که اینقده خانوم شدی عسیسم
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم بابت دعای خوبت
مامان آرزو
29 دی 93 16:46
الهی عزیزم ایشالله همیشه سالم و سر حال باشی ایشالله که هرچه زودتر خوب میشی و شیطنتاتو دوباره شروع میکنی
مامانی
پاسخ
مرسی گلم انشاءالله
مامان علی کوچولو
29 دی 93 18:14
مبارک باشه ساره جون،ایشالله همیشه صحیح وسلامت باشی
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جونم خیلی لطف کردی
مامان دلنیا
1 بهمن 93 8:57
الهی بمیرم. بخدا بغض کردم . خیلی سختهههههههههههههه خدایا خودت مواظب نی نی هامون باش . اصلا تحمل ناراحتی شونو ندارم. ایشالله هر چه زودتر خوبه خوب شه. ای خدا .فدای چشمای نازت .فدای دستای کوچولوت بووووووووووووووووووووس مامانی تورو خدا خیلی مواظب دخملمون باش. براش اسپند دود کنین
مامانی
پاسخ
خدانکنه عزیزم آره خیلی سخته خودم کلی گریه کردم ممنون از همدردیت انشاءالله خوب میشه به زودی
مامان دلنیا
1 بهمن 93 8:58
عزیزم اینقد ناراحت شدم یادم رفت 17ماهگیت مبارک ایشالله 120 ساله شی
مامانی
پاسخ
الهییییییییییی لطف داری خاله جونمممممممم مرسی
مامانی بهار
1 بهمن 93 16:55
الهی بمیرم خاله جون چی شده عزیزم نبینم که اوف شده باشی خیلی ناراحت شدم ان شاالله که زود زود سلامت بشی
مامانی
پاسخ
خدانکنه خاله جون ممنون از ابراز همدردیت انشاءالله خوب میشه به زودی
♥ایدا♥
4 بهمن 93 20:37
قربون این خوشگله خانم ممنون بهم سر میزنی بازم پیشم بیا
مامانی
پاسخ
چشم حتما عزیزم
مامان دلنیا
8 بهمن 93 16:57
عزیزم کجایی ؟ دست ساره جون خوب شد؟
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم، لطف داری که بهمون سر میزنی اصلا این چند روزه نتونستم بیام پای سیستم امروز بردیمش دکتر قراره فردا گچ دستشو بازکنیم خدا روشکر خوب شده
♥ایدا♥
9 بهمن 93 14:48
ساره جونم 17 ماهگیت مبارک ساره عزیزمو ببوس راستی به منم سر بزنید اپم با عکسم
مامانی
پاسخ
ممنون گلم لطف کردی
مامان دلنیا
9 بهمن 93 16:13
سلام عزیزم. خدا روشکر ایشالله دیگه پیش نیاد وتا باشه خبر سلامتیتون ایشالله بوووووووووووووووووووس واسه ساره نازم.
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم ممنون واقعا هم خدا رو شکر ایشالله خیلی لطف کردی دلنیاجون رو هم از طرف من ببوس