17 ماهگیت مبارک عزیز دلم
یه ماه دیگه هم گذشت
17 ماهگیت رو بهت تبریک میگم عزیزم انشاءالله همیشه تنت سالم باشه و شاد باشی گلم
توی این ماهی که گذشت خیلی شیطونتر و شیرینتر از قبلت شدی
یاد گرفتی از پله ها که میخوای بری پائین نزدیک پله ها روی زمین دراز میکشی و عقب عقب میری و از پله ها پائین میری که البته من هنوز از این حالتت عکس نگرفتم که برات بگذارم
یاد گرفتی اسم منو بگی وقتی میگم ساره بگو هاجر میگی آدر
یاد گرفتی بگی ممنون اینطوری میگی: ممنن اینقدر قشنگ میگی که دلم میخواد درستی بخورمت
وقتی از بیرون میام تا میبینیم اینقدر برام ذوق میکنی و دست میزنی که احساس میکنم خوشبخت ترین آدم روی زمینم
تازگی ها شبها که میخوای بخوابی یکی از عروسکاتو میاری کنارت روی بالشت میگذاری و همینطوری شیرتم میخوری و خوابت میبره
این روزها علاوه بر پتوت موقع شیرخوردنت بالش و تشکت میاری و حتما باید روی اونا باشی و شیر بخوری
از صدای باد میترسی و تا صدای باد رو میشنوی میدوی میای بغلم و محکم توی بغلم قایم میشی الهی قربونت برم عزیزم
کارای دیگه تو فعلا یادم نمیاد اگه یادم اومد توی پستای بعدی برات مینویسم فقط میخوام بگم که عاشقتم عزیزم
تو همه ی دنیای منی کوچولوی 17 ماهۀ من
راستی واکسن یک سال و نیمگیت هم مثل شش ماهگیت چند روز مونده به عیده و از همین حالا کلی هولشو دارم آخه روضه های آقاجونینا هم از 24 اسفند شروع میشه و من باید قبلش هم خونه تکونی هام رو کرده باشم و هم واکسن شما رو دو سه روز زودتر از موقعش بزنم
توکل به خدا از قدیم گفتن هر چه پیش آید خوش آید انشاءالله
اینم یکی دو تا عکس از دخمل نازم:
این عکس رو خونه ی خاله مریم ازت گرفتم سوار بر بز امیرمهدی که ازش میترسیدی و دوست نداشتی خیلی سوارش باشی برعکس امیرمهدی که عاشق نشستن روی بزش بود و میخواست یاد تو هم بده:
اینم امیرمهدی سوار بر مرکبش:
ساره کوچولوی من که آماده ی بیرون رفتن شده بود و منتظر بود تا ما هم آماده بشیم و لم داده بود به بالش تا برش داریم: