سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

برای ساره ی گلم

ادامه ...

1394/2/31 0:10
نویسنده : مامانی
431 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه 20 اردیبهشت

سلام عزیز دلم

امروز صبح فاطمه دوستم زنگ زد و گفت بعدازظهر یه کم بیاین خونه ی ما

عصر بعد از اینکه خوابتو رفتی و بیدار شدی بابایی ما رو برد اونجاچشمک

 

اول که رسیدیم امیرعلی پسر دوستم که خرداد یه سالش میشه کلی برات ذوق کرد و خندید و اومد بگیرتت تو ترسیدی و گریه کردی و از بغل من تکون نمی خوردی و تا امیرعلی میومد طرفت جیغت هوا می رفت!تعجب

 

تا حدود یه ربعی همینطور بودی و مدام میومدی توی بغل من و دستمو میگرفتی و می گفتی بِ (بریم) یه مقدار که گذشت تازه یه کم عادت کردی و پا شدی واسه خودت حسابی گشتی و با اسباب بازیهای امیرعلی بازی کردی میوه خوردی شیطنت کردی و ...خندونک

 

نزدیک غروب هم خاله غذاشو درست کرده بود و بهت دادم خوردی و کلی هم دوست داشتی

دست خاله درد نکنه حسابی زحمت کشید و آخر سر هم یه مقدار غذاهاشون رو داد آوردیم خونه برنج و عدس و کوکوسیبی که خیلی هم خوشمزه شده بود.

کلی با امیرعلی قایم باشک بازی کردی و همینطور قایم میشدی و میگفتی دادیخنده

شب هم بابایی اومد دنبالمون و رفتیم خونه

 

بعدشم رفتیم دیدن خاله مریمینا که از مشهد اومده بودن کلی هم با امیرمهدی و نجمه بازی کردی بعد که اومدیم خونه از بس خسته شده بودی یه کوچولو شیر خوردی و خوابیدی

شبت بخیر عزیزمخواب

 

دوشنبه 22 اردیبهشت

امروز عمه فاطمه زنگ زد و گفت شب یه کم بیاین اینجا یه کم آش پختم دور هم بخوریم.

 

وقتی رفتیم اونجا تازه فهمیدیم روز تولد راضیه بوده و ما نمیدونستیم وگرنه واسش کادو خریده بودیم!

کلی با فاطمه بازی کردی و ذوق کرده بودی آش هم خوردی دست عمه درد نکنه واقعاً خیلی خوشمزه شده بود.

آخر شب هم دیگه نا نداشتی و همینطور چشماتو می مالیدی و تا اومدیم خونه خوابت برد گلممحبت

 

ساره خونه دوست مامانی:محبت

ساره و امیرعلیبوس

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان علی کوچولو
5 خرداد 94 17:57
همیشه به مهمونی ساره جون
مامانی
پاسخ