خداحافظ شیر مادر!!!!
سلام عزیز دلم
الان که دارم مینویسم شما خوابیدی
چند وقتی بود که مردد بودم توی اینکه از شیر بگیرمت یا نه
هر کسی یه چیزی میگفت یکی میگفت بگیر یکی میگفت نه
طبق آیات قرآن حداقلش اینه که 21 ماه شیر بخوری که این مدت تقریباً شده
دلم میخواست بیشتر بهت شیر بدم تا 2 سالگیت اما از یه طرف گفتم اگه بخوام بعد از ماه رمضان بردارم هم اینکه هوا خیلی گرمه و هم اینکه مریض میشی
از طرف دیگه دیدم دندونای کوچولوت داره خراب میشه و میپوسه و علت اصلیش هم شیر خوردن شب قبل از خوابه
واسه همین دیگه امروز عزمم رو جزم کردم و این کارو شروع کردم
یه کم تلخک خاله مریم برام آورد (امیرمهدی دوشنبه تا حالا دیگه شیر نمیخوره یعنی از شیر گرفته شده با همین تلخکها!) و امروز استفاده کردم و شما یه کم که خوردی دیگه نخوردی و اخماتو کشیدی توی هم
الهی فدات بشم انگار میخواستم از غصه دق کنم
خیلی برام سخت بود اما دندونات واجبتره برام و این هم پروسه ای هست که بلاخره باید طی بشه
بعدشم دیگه شیر نخوردی یه ساعت پیش خوابت میومد دوباره اومدی شیر بخوری اما تا خوردی دیدی تلخه دیگه نخوردی و پتوت رو توی دهنت کردی و پشتت رو به من کردی
بغلت کردم و روی پاهام خوابوندمت و برات لالایی خوندم تا خوابت برد
دلم میخواد حسابی گریه کنم اینقدر دلم برات میسوزه که نگو یه کم هم گریه کردم و به خاله مریم زنگ زدم و یه کم باهاش حرف زدم تا آرومتر شدم
نمیدونم چیکار کنم بابایی هم اولش مخالف بود اما بعدش موافقت کرد تا قبل از ماه رمضان این کارو بکنیم آخه انشاءالله اگه امام رضا(ع) بطلبه میخوایم توی ماه رمضان بریم مشهد و اگه شما این موقع شیر نخوری بهتره!
دلم خیلی برات میسوزه و ...
دست و دلم به هیچ کاری نمیره و اصلاً تمرکز روی کارام ندارم
انشاءالله خدا خودش کمکمون کنه تا این کارو با موفقیت به پایان برسونیم
الهی آمین