خاله راضی هم عروس شد!
یه خبر خیلی خیلی خوب عزیز دلم
خاله راضی چهارشنبه ی هفته ی پیش یعنی 27 خرداد، جشن عقدش بود و عروس شد. شوهر خاله هم پسر همسایه شونه همسایه ی دیوار به دیوار که هیچوقت فکرشم نمیکردیم ته تاقاریه آقاجون اینقدر نزدیکشون باشه و همسایه ی دیوار به دیوارشون بشه
یکشنبه شب (94/3/24) مراسم مهربرونش بود که مردونه برگزار شد و بابایی و بقیه ی شوهرخاله هات و دایی هات رفتند اونجا و مهریه ی خاله راضی رو نوشتند!
انشاءالله مبارکشون باشه
دوشنبه هم با خاله مریم رفتند سفره عقدشون رو پسندیدند و سه شنبه خرید حلقه و ...
یاد خودمون افتادم مامانی، چه روزای خوبی بود و چه روزای قشنگی
انشاءالله خوشبخت بشن و تا آخر عمر با خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنند.
چهارشنبه عصر هم جشن عقد خاله بود که تا شب ادامه داشت و بعدشم شام و پذیرایی...
منم از صبح اونجا بودم با بقیه ی خاله ها
سفره ی عقد خاله رو من و خاله صدیق تزیین کردیم با میوه آراییش و تزیین نون پنیر سبزیش و ...
عکاس هم من بودم با دوربین عمه زهرا که داده بود کلی عکس ازشون گرفتم البته وسطش شارژ دوربین تموم شد و ...
خلاصه که بعد از اینکه مهمونا رفتند تا سحر داشتیم جمع و جور میکردیم خونه رو، ظرف میشستیم و ...
به قول خاله مریم ما که چیزی از عقدش نفهمیدیم از بس دستمون بند کارها بود و ...
باورت میشه تا یه ساعت قبل از اینکه خاله راضی از آرایشگاه بیاد هنوز دستمون به سفره عقد و کارها بند بود و اصلاً نرسیدم یه کم به خودم برسم و ...
اما خوب خداروشکر همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد ...
اینم خطاب به خاله راضی:
عزیزم بهت تبریک میگم خواهر گلم انشاءالله خوشبخت بشی و هیچوقت از انتخابت پشیمون نشی و روز به روز بیشتر از قبل عاشق همسرت و زندگیت بشی...
اینم عکسای سفره عقد:
میوه آرایی سفره که موزها رو شکل دلفین درست کردم و آناناس رو شکل طوطی
آخی عزیزم ببخشید اینقدر سرم شلوغ بود که اصلاً یادم رفت از تو عکس بگیرم!!!
فقط این عکسه که توی بغل آقاجون کنار عروس و داماد نشستی و جدا کردم و برات گذاشتم