سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

برای ساره ی گلم

2 سال و 2 ماهگیت مبارک عزیزم

1394/8/26 10:51
نویسنده : مامانی
600 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

امروز فقط و فقط به عشق تو اومدم نشستم پای سیستم تا برات مطالب جدید بنویسم و وبلاگت رو آپدیت کنم. آخه این روزها هر چی میام پای سیستم سریع میگی ساره رو ببینم و وبلاگت رو باز میکنم تا ببینی اما هنوز نشده بوده به روزش کنم.بوس

 

یک ساعت نشستم برات نوشتم اما متاسفانه همش پرید با اینکه ذخیره ی خودکارش رو فعال کرده بودم اما ثبت نشده بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حالا دوباره باید برات بنویسم اما فکر نکنم به قشنگی قبلیه بشه آخه همشو یادم نیست.دلخور

 

اول از همه بگم که:

سال و ماهگیت مبارک عزیز دلمتشویق

 

هر روز داری بزرگتر و شیرین تر از قبلت میشی و دوست داشتنی تر و خداروشکر که سالم و سرحالی

 

این روزها همینطور برامون طوطی شدی و هر حرفی رو که میزنیم تکرار میکنی مثلا دیروز مادر به من گفت سادات چرا نیومدی پایین تو بعدش همینطور تکرار میکردی و میگفتی سادات نرفتی مادر؟!!تعجب

 

موقع خوابت باید برات لالایی یا قصه بخونم تا میخوام برات قصه بگم میگی قصه ی امیرمهدی، نَجه، مَیَم رو بگو

خودتم یاد گرفتی تا بهت میگیم قصه بگو اینطوری میگی:

اِکی بود، اِکی نبود، غیر از خدا نبود، امیرمهدی نبود، نَجه نبود، مَیَم نبود، هَمَشون رپتن خونه شون لالا بِکُننمحبت


 

عروسک بازی رو خیلی دوست داری و همینطور عروسکات رو برمیداری بغلشون میکنی، شیرشون میدی، لالایی براشون میخونی و میخوابونیشون بعدم میگی هیچی نگو خوابنخنده

 

بازی کلاغ پر رو هم بلدی و تا بهت میگیم کلاغ پر بکن انگشتتو روی زمین میگذاری و میگی:

کلاغ پر، گنجیش پر، کلاغه پر نداره، خودش خبر نداره، اگه خبردار بشه، قندِش آب بشهقه قهه

 

نقاشی رو هم دوست داری و با مدادرنگی هایی که خریدم توی دفترت نقاشی میکشی

به من میگی برات چش چش بکشم و خودت شروع به خوندن میکنی:

چِش چِش دو اَبو، دَماندو یه گِدو، حالا بکش دو تا گوش، مویاش پَراموش، توپ توپ یه گَدَن، گِدی دست

دایره، مثلث، مستطیل، گل، ستاره، خورشید، ماه و ... رو یاد گرفتی و تا برات میکشیم اسمشو میگی.تشویق

 

 

خوشحال میشیم بقیه ی مطالب و عکسای ساره جون رو توی ادامه ی مطلب ببینید.محبت

 

 

 

یه چند روزی سرما خورده بودی و مریض بودی رفته بودی پایین اومدم بیارمت بالا نمیومدی به من گفتی اذیت نکن مریضم

مادر برات لیمو پوست گرفته بود گفته بود منم بخورم گفته بودی من بخورم مریضمخندونک

 

یه روز بابا رو توی پارک دیدی که والیبال بازی میکرد گفتی بابا توپ میزد، بعد هر وقت ازت میپرسیدم ساره بابا توی پارک چکار میکرد میگفتی توپ میزد.فرشته

 

وقتی تلفن زنگ میزنه شما میدوی گوشی رو برداری اگه من بردارم گریه میکنی

پشت تلفن میگی: الو سلام خوبی سَآمتی، کاندی (کار نداری) خدافظ

اگه کسی بهت بگه خونه ی ما نمیای میگی لباسا پوشیدم و میدوی میری لباسات رو از توی کشوت میاری تا بهت بپوشونم و بری بیرونمتفکر

 

یاد گرفتی میگی دوستت دارم دوستت ندارم

به بابا گفتی دوستت ندارم بابا الکی گریه کرد دویدی بابا رو بغلش کردی و گفتی دوستت دارم

بعدش بابایی بهت گفت دوستت ندارم گفتی گِیه میکنم و الکی گریه کردی بابایی بغلت کرد و کلی بوست کرد.خندونک

 

یه روز دستت زخم شده بود همینطور نشون میدادی و میگفتی ببین اوخ شده توتوئه نوک زد.

یه مرغ داری اسمشو گذاشتی هنایی هر چی رو میبینی میگی ببرم پِشتِ بوم هنایی بخوره و میری دم در می ایستی و میگی باز کن توتوئه برم.تعجب

 

وقتی میگیم ساره بسم الله بگو میگی بسم رحمن رحیم

صلوات میفرستی اینطوری: اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فجه، البته بعضی وقتا هم مختصرش میکنی و میگی اَلّا محمد وعجل فجه

وقتی غذا میخوری بعدش میگی خدایا شُکِت

اسم اماما رو کامل بلدی حتی اگه متغیر هم ازت بپرسیم و به ترتیب نباشه قشنگ اسمشون رو میگی فقط امام کاظم رو یادت میره و میگی رضاتشویق

 

آقاجونینا که رفته بودن کربلا همش میگفتی آقاجون، آن دون دون، امیرمهدی، مَیَم رفتن کَبَلا بعد هم که میخواستیم بریم استقبالشون میگفتی آقاجون، .... کَبَلا بیان

الهی قربونت برم که توی بازیهات خیلی وقتا میگی بریم کَبَلا مثلا سبد رو برداشتی و رفتی دم در و گفتی قفله باز کن گفتم کجا بری گفتی کَبَلاچشمک

 

یه روز چیزای توی ویترین رو بیرون گذاشته بودی میخواستم بهت غذا بدم گفتم اینا رو بذار سر جاش تا غذا بهت بدم گفتی بعداً میذارم و من کلی قربون صدقه ات رفتم.محبت

 

افعال منفی مثل نمیخوام، نکن، نمیرم، نمیخورم و ... رو خیلی به کار میبری در کل خیلی لجباز شدی که البته مقتضای سنتهچشمک

 

عکسای توی کیف منو بیرون میریزی و یکی یکی اسماشون رو میگی حتی فاطمه ها رو که بچه ها به خاطر اینکه اشتباهشون نگیرن بهشون میگن فاطمه زهره و فاطمه اشرف وقتی عکسش رو می بینی میگی فاطه زهرهخنده

 

وقتی حوصله ات سر میره میری سر یخچال و میگی چی داریم؟!خندونک

 

تا میبینی کامپیوتر روشنه میگی آننگ بذار زیادش بکنم و منتظری تا وبلاگت رو بیارم و آهنگش رو گوش بدی.بوس

 

یه شب بردمت مسجد آقاجونینا روضه، یهو از دستم فرار کردی و رفتی توی قسمت مردونه هر چی دنبالت گشتیم پیدات نکردیم میخواستم بدوم برم بیرون از مسجد که دیدم یکی از همسایه ها صدام زد و تو رو نشونم داد که بالای منبر توی قسمت مردونه ایستاده بودی رفتم کنار پرده و هر چی به تو که روی منبر نشسته بودی و میخندیدی میگفتم بیا پایین نمیومدی تا اینکه یکی از آقابون اومد و گذاشتت پایین از اون شب به بعد دیگه نرفتیم توی مسجد حتی اگه روضه هم میخواستم برم میرفتیم حسینیه تا خیالم راحت باشه.متفکر

 

اسم خاله هات رو یاد گرفتی و همشون رو نام میبری البته به هیچکدومشون خاله نمیگی فقط اسمشون رو میگی مخصوصا مریم و راضیه رو.

 

سارافون که میپوشی میگی عَاوسی و کلی ذوق میکنی.

بعضی وقتا به من میگی مامان سادات یا سادات و به بابا میگی بابا سعید البته به ندرت.بوس

 

وقتی میخوای بری پایین یا یه کاری رو انجام بدی میگی مامان اجازه است؟اجازه و اگه بگم نه اینقدر میپرسی تا بگم بله بعد میگی یه قَقه(دقیقه) کوچولو برم چشمک

 

خوب فعلا همینا رو یادمه انشاءالله بقیه اش توی پستهای بعدی.

 

حالا بریم سراغ عکسای ساره خانومی:

توی سبد اسباب بازیهات میشینی و ذوق میکنیراضی

بوسبوسبوس

از اینکه روی خرسی بشینی و بپری بالا و پایین هم کیف میکنیجشن

من و شما و بابایی رفته بودیم بیرون واسه ناهارمحبت

جشنجشنجشن

خندونک

دختر باکلاس منعینک

ببخشید شما؟!!سوال

الهی قربونت برم عزیز دلمبوس

چشمک

محبت

 

پسندها (1)

نظرات (5)

مامان سونیا
27 آبان 94 12:10
وای ساره جون عزیز خاله چقد شیطون بلا شدی چه حرفای با مزه ای عکساتم عالیه جقدرم مو بلند بهت میاد
مامانی
پاسخ
هستی مامی
28 آبان 94 9:31
ماشا الله ماشا الله چقدر شیرین شده گل دختر خاله از طرف من بوسش کن
مامانی
پاسخ
لطف داری عزیزم چشم حتما
مامان علی کوچولو
16 آذر 94 14:07
ماشالله چقد چیزای جدید یاد گرفتی عزیزم.لبات همیشه خندون باشه گلم
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جونمممممممم
هنرمند
18 آذر 94 15:06
ای انسان! مثل بادبادک باش ، با اینکه میدونه زندگیش به نخی بنده ، بازم تو آسمون می رقصه و می خنده همیشه بخند و نگران نباش بدون که نخ زندگیت دست خداست
مامان هلیـــــــــــــــا
18 آذر 94 19:08
سلام عزیز دل خاله جقدر وشگل شدی ماشااله ب شیرین زبونیهات خدا حفظش کنه
مامانی
پاسخ
لطف داری عزیزمممممممم