نوروز95
سلام عزیز دلم
به همین زودی داره یک ماه از سال 1395 هم میگذره و انگار ثانیه ها برای سبقت گرفتن از هم عجله دارند!
خیلی دوست دارم زود به زود بیام و وبلاگت رو به روز کنم اما انگار مشغله های روزانه تمامی نداره و بهم این اجازه رو نمیده علاوه بر اینکه شما هم اجازه ی این کار رو بهم نمیدی و هر موقع من بیام پای سیستم شما هم سریع میدوی و میای کنار من و مهندسی میکنی
الان هم که اومدم شما خوابی و من تا ساعتی دیگه میخوام بیدارت کنم و با هم بریم خونه ی فاطمه دوست مامانی.
به هر حال عید امسال هم گذشت با تمام خاطراتش
با سال تحویلی که ما توی راه خونه ی آقاجونینا بودیم و وقتی رسیدیم اونجا سال تحویل شده بود!!!
با سفره ی هفت سینی که به دلایلی نشد اونچه که میخواستم!
با تقویم رومیزی ای که خودم برای شما درست کردم با همه ی عکسها و کارهای فتوشاپیش و خیلی مورد استقبال همه قرار گرفت.
با عکسهایی که من از شما گرفتم و شما پاکش کردی و الان عکسی از عید و لباسهای عیدت ندارم بگذارم!
با دیدوبازدیدهای عید که میرفتیم و شما خیلی خوشحال بودی از این رفت و آمدها.
با سیزده بدری که خراب شد به خاطر حادثه ای که شب سیزده بدر برامون پیش اومد(با موتور با بابایی رفته بودیم خونه ی خاله عید دیدنی که در راه برگشت خوردیم به زمین و شما صورتت کلی زخم شد و دهنت و ...) و خداروشکر به خیر گذشت.
خلاصه که گذشت امیدوارم امسال سال خوبی برامون باشه و پر از خیر و برکت.
انشاءالله بتونیم امسال ماشین بخریم، زمین یا خونه بخریم، مسافرت بریم و ...
دعا میکنم امسالمان بهتر از پارسال باشه و غم و اندوهی در خودش نداشته باشه.
خیلی چیزها هست که الان یادم نیست تا برات بنویسم فقط میگم که هر روز داری شیرینتر میشی و علاوه بر اون شیطونتر و اینکه عاشق بازی هستی و دوست داری مدام باهات بازی کنم.
حالا بریم سراغ عکسهای ساره در ماه سی ام زندگیش:
به ترتیب از راست به چپ: امیرمهدی، محمدجواد و ساره در روضه های آقاجونینا
ساره و بابایی روز دوم عید در گلستان شهدا کنار هفت سین شهدا
هفت سین امسال ما:
ساره و سفره ی هفت سین سال 1395
اینم ساره در حال نقاشی با رنگهای انگشتی که عاشق این کاره
این عکسهام نمایی از تقویم رومیزی امسال ساره جون که درست کردم: