سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

برای ساره ی گلم

34 ماه و نه روزگیت مبارک

1395/5/3 19:31
نویسنده : مامانی
391 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

چند روزی هست که میخواستم بیام و سی و چهار ماهگیت رو تبریک بگم اما دکمه ی پاور مانیتورم خراب شده و همینطور روشن و خاموش میشه و نتونستم بیام و برات بنویسم.سوال

 

عزیزکم:

روزها از پی هم میگذرند و تو روز بهروز بزرگتر و شیرین تر از قبل میشوی و البته باهوشتر و پرتحرک تر.

این دو سال و 10 ماه چقدر زود گذشت با همه ی خوشی ها و ناخوشی هایش

با لبخندها و اشک هایی که پابه پای تو و در کنار تو و برای تو گذشت و خداراشکر که به خوبی گذشت.

از خدا می خواهم نعمت سلامتی را هیچوقت از تو نگیرد و همیشه و در همه ی لحظات زندگیت در کنارت و پشتیبانت باشد.آرام

 

خوب حالا بریم سراغ این یک ماهی که گذشت و من هیچ چیز برات ننوشتم.

 

چیزایی که بلدی:

لی لی لی حوضک رو بلدی و میشینی برای من میخونی و دستام رو تکون میدیتشویق

5 آیه ی اول سوره ی علق رو کامل بلدی بدون اینکه من دیگه باهات کار کرده باشم (یه روز نشسته بودم اومدی کنارم و شروع کردی به خوندن سوره علق و من اینقدر ذوقت رو کردم و بغلت کردم و فشارت دادم که نگو!)جشن

شعر من بچه شیعه هستم رو تا امام سجادش رو بلدیچشمک

حسنی نگو یه دسته گل رو هم بلدیبوس

 

کارایی که میکنی:

عاشق آبی و اگه یه جا شیر آب پیدا کنی سریع میری سراغش و وقتی هم که میخوایم بیایم شیر رو ببندیم آب رو میگیری به ما و خیسمون میکنی تا میره ما شیر رو ببندیم و بلندبلند میخندی

بعد که شیر آب رو میبندیم اخم میکنی و میگی بی ادب چرا شیر رو بستی!!!!غمگینقهر

 

یه روز رفته بودی سر شیر آب، عمه بهت گفته بود: ساره حالا به بابات میگم دوباره رفتی سر آب، بهش گفته بودی جرأت داری برو بالا!!!خندونک

یه روز آب پاشیدی به صورت خودت و من و بعدش گفتی آب پاشیدم به صورتم، بهت گفتم به صورت منم پاشیدی گفتی صورتت رو بیار بو کنم بعد من صورتم رو آوردم جلو، بو میکردی و میگفتی خیس شدی!!!!!تعجب

 

یه شب لباسات رو تنت کردم و گفتم ساره اگه گفتی کجا میخوایم بریم؟ گفتی امام رضا، گفتم نه، گفتی امام حسین، گفتم نه، گفتی امام علی خندیدیم و گفتم نه انشاءالله میریم اما امشب میخوایم بریم خونه ی دایی.خنده

 

یه بار داشتی ماکارونی می خوردی یه مقداریش رو که خوردی بقیه اش رو ریخته بودی روی زمین بهت گفتم ساره کی ماکارونی ها رو ریخت؟ گفتی عمه!!! گفتم عمه، کار اشتباهی نکرد؟ گفتی نه!!! گفتم کارش درست بود؟ گفتی بله!!! امان از دست تو دختر!خسته

 

اما چند کلمه ی دیگه ای که اشتباه میگی:

پلاستیک: پلاسکیت            گذاشتم: گراشتم              کی زودتر برداره؟: هر کی میاد برداره

 

خوب برای این پست کافیه

الان هم دیگه خیلی وقته که داری با عمه بازی میکنی و باید برم پایین بیارمت پیش خودم

خیلی دوستت دارم عزیزم

 

عکسها انشاءالله در پست های بعدیچشمک

پسندها (3)

نظرات (2)

هستی مامی
4 مرداد 95 8:47
سلام آبجی جون خوبی؟ ساره جان خوبه؟ ماشاالله ماشاالله خیلی بامزه شده از طرف من ببوسش
مامانی
پاسخ
سلام آبجی گل خودم ممنون خداروشکر خوبیم. شما خوبین؟ ممنون لطف داری چشم حتما
عمه فروغ
14 مرداد 95 12:00
34 ماهگیت مبارک باشه ساره جونی ای جانم به دخترک شیرین و باهوشجرات داری برو بگو رو امروز هم روز دختر هست روزت مبارک باشه ساره جونی
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم ممنون روز شما هم مبارک باشه