سینما و فیلشاه😉
سلام عزیزم
پریروز یعنی سه شنبه برای اولین بار با هم رفتیم سینما
فیلشاه رو دیدیم البته بدون بابایی (آخه بابایی بعد از عید تا حالا کارش خیلی زیاده و فرصت نداشت باهامون بیاد)
با دایی سیدعلی اینا و آقاحسن و بچه هاشون
و نجمه سادات
سانس ۷ بعدازظهر،سینما پردیس چهارباغ
تجربه ی قشنگی بود (البته یه ربع آخرش دیگه خسته شده بودی و می گفتی اینجا تاریکه و میخواستی بری بیرون)
خیلی خوش گذشت (البته یه کوچولو دیر شد و اول فیلم رو از دست دادیم)
موقع برگشت هم همینطور می گفتی من نوشابه میخوام و رفتیم توی یه مغازه و شما نظرت عوض شد و گفتی آب میوه می خوام و بعد با دیدن آلوچه ها گفتی نه آبمیوه نمی خوام آلوچه میخوام و برات آلوچه خریدم
امسال هنوز برات نخریده بودیم خیلی دوست داشتی
روز خوبی بود
شب هم رفتیم دیدن خاله مریمینا که شب قبلش از مشهد برگشته بودن️
عکس هم یادمون رفته بود ازتون بگدریم که لحظه آخر با دیدن یکی که داشت عکس مب گرفت یادمون اومد و چندتایی گرفتیم
البته چون شما خسته بودی و می خواستی بری بیرون و وقت هم گذشته زود عکسای جالبی نشد
پریروز یعنی سه شنبه برای اولین بار با هم رفتیم سینما
فیلشاه رو دیدیم البته بدون بابایی (آخه بابایی بعد از عید تا حالا کارش خیلی زیاده و فرصت نداشت باهامون بیاد)
با دایی سیدعلی اینا و آقاحسن و بچه هاشون
و نجمه سادات
سانس ۷ بعدازظهر،سینما پردیس چهارباغ
تجربه ی قشنگی بود (البته یه ربع آخرش دیگه خسته شده بودی و می گفتی اینجا تاریکه و میخواستی بری بیرون)
خیلی خوش گذشت (البته یه کوچولو دیر شد و اول فیلم رو از دست دادیم)
موقع برگشت هم همینطور می گفتی من نوشابه میخوام و رفتیم توی یه مغازه و شما نظرت عوض شد و گفتی آب میوه می خوام و بعد با دیدن آلوچه ها گفتی نه آبمیوه نمی خوام آلوچه میخوام و برات آلوچه خریدم
امسال هنوز برات نخریده بودیم خیلی دوست داشتی
روز خوبی بود
شب هم رفتیم دیدن خاله مریمینا که شب قبلش از مشهد برگشته بودن️
عکس هم یادمون رفته بود ازتون بگدریم که لحظه آخر با دیدن یکی که داشت عکس مب گرفت یادمون اومد و چندتایی گرفتیم
البته چون شما خسته بودی و می خواستی بری بیرون و وقت هم گذشته زود عکسای جالبی نشد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی