پیروزی نزدیک است
سلام بر تو ای قدس ای سرزمین نبوت و خاستگاه نور و ای پایگاه عروج انسان به سوی خدا
ای قلب جهان اسلام و محبوب دل میلیون ها انسان آزاده.
دیروز روز قدس بود، روز دفاع از مردم مظلوم فلسطین
ما هم با وجودی که خیلی خسته بودیم و شب هم شب احیا بود و نخوابیده بودیم به راهپیمایی رفتیم تا بتوانیم نقش هرچند کوچکی در دفاع از مظلومیت فلسطین و قدس ایفا کنیم.
شب احیا، شما هم تا سحر بیدار بودی و با ما شب رنده داری کردی😘 و حتی موقع خواب گفتی لباسای منو عوض نکنید میخوام صبح برم راهپیمایی😊و نگذاشتی لباسات رو عوض کنم
و من به ناچار وقتی که خواب رفتی لباسهات رو عوض کردم تا راحت باشی😉
صبح هم ساعت ۹ بیدار شدی و بعد از خوردن صبحانه ای مختصر، آماده ی رفتن بودی.
خیلی منتظر اتوبوس شدیم بعد که اتوبوس اومد شما رفتی صندلی های عقب نشستی و منتظر برای رسیدن به مقصد😊
امسال اما راهپیمایی را زیاد دوست نداشتی چون راهپیمایی به سمت مصلی بود و قبل از این راهپیمایی ها که با هم رفته بودیم به سمت میدان امام بود که برایت هم فال بود و تماشا. گفتی مامان، اون راهپیمایی که با بابایی رفتیم خیلی بهتر بود آخه آب هم بود و ...
ترمینال اتوبوس ها رو که دیدی دودیدی توی ترمینال و گفتی مامان بیا از من عکس بگیر (از بس عاشق اتوبوسی😁)
در کل بد نبود فقط یه کم خسته شدی چون هم هوا خیلی گرم بود و هم چند تا اتوبوس سوار شدیم تا به مسیر راهپیمایی برسیم.
راستی یه خطر هم از سرت گذشت. توی ایستگاه اتوبوس BRT نشسته بودیم
و شما کنار میله ها بودی یه لحظه حواسم بهت نرود با صدای بوق اتوبوس به خودم اومدم و دیدم داری از میله بالا میری که بری اونطرف
خیلی خدا بهمون رحم کرد اگه خدای نکرده تعادلت رو از دست داده بودی و افتاده بودی😥...
خداراشکر خدارا صدهزار مرتبه شکر
نشستیم با همه برات توضیح دادیم که چقدر کارت اشتباه بوده و شما قول دادی که دیگه این کارو نکنی
انشاالله که توانسته باشیم با حضورمان حتی لبخندی کوچک بر لب فرزندان فلسطینی بیاوریم.
پیروزی نزدیک است