افطاری ما در گلستان شهدا
ساره ی گلم
پریشب یعنی ۱۹ خرداد سالگرد شهادت عمو اکبر بود و ما با خانواده ی بابایی (عموها و عمه ها) برای صرف افطار در کنار مزار عمو و گرامیداشت یاد عمو، راهی گلستان شهدا شدیم.
شما توی ماشین ساکت نشسته بودی و منتظر
راستی دیگه خودت یاد گرفتی بدون کمک، کمربندت رو ببندی (صندلی جلو رو بلد بودی ببندی اما صندلی عقب برلت سخت بود که با تلاش یاد گرفتی😁)
بابایی هم بانی افطار شد و غذا که استامبولی سفارش داده بود خرید و با فامیل، ساعاتی را در کنار هم بودیم.
سفره با نان و پنیر و سبزی بدون غذا (آخه غذا که اومد دور سفره شلوغ بود و عکس مناسب ازش ندارم)
اینم شما در حال خوردن غذا (نمیگذاشتی ازت عکس بگیرم منم یواشکی ازت گرفتم🤣)
به شما که خیلی خوش گذشت و با حدیث و فاطمه و زینب و عرفان حسابی بازی کردی
آخرشب هم که رسیدیم خونه، از خستگی، سریع خوابت برد.
انشاالله که قبول باشه.