یوروبانجی
سلام عزیزکم
دیشب ساعت ۱۲، بعد از دعا رفتیم پارک، دوباره به عشق یوروبانجی
امسال، سال اولی هست که یوروبانجی رو توی پارک نزدیک خونه مون آوردن و استقبال زیادی هم ازش شده (دفعه قبل کلی وقت توی صف بودیم اما خداروشک این بار خلوت تر بود)
فکر میکنم یک ماهی گذشته از اولین باری که رفتی توی یوروبونجی و توی این یک ماه دفعه ی چهارم یا پنجمته که رفتی
دفعه ی قبل که با بابایی رفته بودی اومدی خونه و گفتی مامانی خیلی باحال بود انگار می رفتم توی آسمونا
چون تنها بودیم و بالایی نبود و نمیخواستم ببرمت (دیروقت بود و موقع برگشتن تنها بودیم) اما شما توی مسجد مادرو دیدی و اصرار کردی که دنبالمون بیاد و با هم رفتیم تا موقع برگشت تنها نباشیم.
مادر هم با وجود خستگی همراه ما اومد و شما کلی ذوق کردی که مادر هم شما رو توی یوروبانجی می دید
موقع برگشت هم یه فرفره خریدی (اول مدل مرد عنکبوتی رو ب داشتی اما بعد نظرت عوض شد و مدل بن تن خریدی. شما اصلا فیلم بن تن رو تاحالا ندیدی اما از بس بچه ها مخصوصا محمدجواد میگه ازش خوشت اومده)
با فرفره ات توی کوچه می دویدی تا بچرخه بعد هم اومدی خونه جلوی کولر ایستادی و با چرخش فرفره کلی ذوق میکردی
خیلی بهت خوش گذشت.
راستی دیروز عصر هم خونه ی آقاجونینا بودیم و حسابی با شمیم بازی کردی.
و دیگه اینکه دیروز اولین انجیر درخت مادرینا رو شما خوردی نوش جونت فرشته ی کوچولوی من
دیروز صبح هم با بابایی رفتیم برات لباس و دمپایی بخریم. لباس جالب که به چشمم نخورد و یکی بیشتر برات نخریدیم دمپایی هات رو خودت انتخاب کردی با رنگ قرمز آخه عاشق رنگ قرمز و صورتی هستی. مبارکت باشه
راستی یک کلاه صورتی هم خریدی.
اینم شما با کلاه صورتی و دمپایی های قرمزت در حال وارسی گلمون که در خونه هست (هر روز گل رو می بینی و قربون صدقه اش میری و اگه پژمرده شده باشه بهش آب میدی و براش دلسوزی میکنی)
یکی از گلها رو برداشتی و گفتی با این گل از من عکس بگیر
اینم ژستت روی موتور بابایی
خیلی دوستت دارم گلم