آخرین روز تحصیلی در سال ۹۷
همه ی هستی ام سلام🤗
چهارشنبه ۲۲ اسفندماه، آخرین روز تحصیلی تون در سال ۹۷ بود. شما خیلی خوشحال بودی انگار دیگه خسته شده بودی از صبح زود بیدار شدن و رفتن به مهد.
دیروز وقتی بیدارت کردم و گفتم امروز آخرین روزه که میری و بعدش حسابی تعطیلی، گفتی چه فایده، بعد از تعطیلات دوباره باید صبحها بیدار بشم و برم مهد😁
(البته فقط رفتن به مهد، برات سخته وگرنه هم تکلیفات رو خوب انجام میدی و هم توی مهد که هستی خوشحالی😉)
خلاصه که وقتی آماده ی رفتن شدی، گفتی مامانی امروز شما باید منو برسونی مهد، هرچه اصرار کردیم که بابایی باید ببرتت قبول نکردی و با گریه گفتی که شما اصلا صبحها منو نبردی همش بابا منو می رسونه، امروز روز آخره و میخوام با شما برم. بابایی هم کلید ماشین رو به من داد و گفت که شما رو برسونم.
با هم رفتیم و خیلی خوشحال بودی.😄
هم جشن نوروز داشتید و هم نمایشگاهی از هفت سین ها و سبزه های مامانها براتون زده بودند که واقعا زیبا بود.
شما نقش سنجد رو داشتی و این شعر رو میخوندی:
من سنجد لباس گلی
سرخ و سفید و تپلی
با ناز و اطوار و ادا
می نشینم پیش شما😊
اینم هفت سین ما که برای نمایشگاهتون بردی
البته سه شنبه هم کانون فرشتگان برده بودنتون و اونجا هم یه گروه براتون جشن نوروز اجرا کرده بودن😊
ظهر که اومدم دنبالت حسابی با تاب و سرسره ی مهدتون بازی کردی و بعد هم با دوستت حسام (البته خودت میگی حستام🤣 و به ما میگی شما اشتباه اسمشو میگین🤔) قرار گذاشتید تا بریم پارک شریعتی.
حسام با باباش اومد و من و شما هم با هم رفتیم پارک.
مثل همیشه حسابی توی پارک بازی کردین و بابای حسام هم کلی توی تاب، هلتون داد و شما ذوق کردین.😁
این آخرین پارک رفتن شما دوتا توی سال ۹۷ بود انشاالله سال ۹۸ هم به خوبی بیاد و شما باز هم رو ببینین و بازی کنین.😚
شب هم رفتید مسجد ائمه و جایزه ی مسابقه ی حفظ قرآنتون رو که جمعه ی هفته ی پیش داده بودید رو گرفتید با یه ماهی، مبارکت باشه عزیزم شما نفر سوم شدی توی بچه های زیر ۷ سال😍
عاشقتم نفس مامان😚😚😚