بابایی جونم روزت مبارک😙
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
روزت مبارک بابایی گلم
شب عید، یه جشن کوچولوی سه نفره (البته به قول ساره جون، چهارنفره) برای بابایی گرفتیم به مناسبت روز پدر😚
اینم کیکی که چون فر خودمون خراب بود خاله راضی زحمت آماده کردنش رو کشید😍 دست گلش درد نکنه😊
و دسته گل شکلاتی که من و ساجده برای آقایی هامون درست کردیم😉
و فلشی که هدیه ی ما بود به بابایی برای ماشینش😄
خداروشکر بابایی رو سورپرایز کردیم و خیلی ذوق کرد و خوشحال شد😊
پشتم به تو گرم است. نمیدانم اگر تو نبودی، زبانم چطور میچرخید، صدایت نزنم!
راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت میزنم؛ بابا!
آنقدر با دستهایت انس گرفتهام که گاهی دلم لک میزند، دستانم را بگیری.
هر بار دستانم را میگیری، خیالم راحت میشود؛ میدانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمیشوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمیکنی…