سیزده بدر امسال😄
سلام عزیزم
بیشتر از یک هفته از سیزده بدر امسال گذشته
روزها به سرعت سپری می شوند و انشاالله که به خوشی بگذرند.
سیزده بدر امسال خیلی از هموطنان ما بی خانمان بودند و آتشی بود بر دلهای ما، انشاالله که به کمک همه باز هم به شرایط عادی برگردند و روی خوش روزگار بار دیگر بر آنها خودنمایی کند.😣
دخترکم
امسال روز سیزدهم، صبح زود از خواب بیدار شدیم. قرار بود برای صرف صبحانه بریم کوه صفه که متاسفانه به خاطر زود جمع نشدنمون و دیرشدن وقت و احتمال ترافیک، رفتیم باغ غدیر.
البته اونجا هم خوب بود و خوش گذشت.😁
ما و خاله مریم و خاله راضی و دایی آقاحسن اینا، تا ظهر توی باغ غدیر بودیم و شما با بچه ها حسابی بازی کردید.
ناهار برنج و خورش سبزی خریدیم و رفتیم باغ آقاجونینا (البته باغ که چه عرض کنم دیگه به خاطر مشکلات کم آبی و خشک شدن درختهاش فقط میشه بهش گفت یه چهاردیواری بزرگ!! هی یه روز این باغ چقدر سرسبز بود و پربار اما حالا...😔)
هرچند که چیزی نداشت اما بچه ها و خودمون اونجا خیلی راحت بودیم و بچه ها هم اونجا حسابی تاب بازی و الاکلنگ بازی کردند و تا عصر خوش گذروندن.😊
من که خیلی نتونستم بنشینم و بیشترش رو دراز کشیده بودم.
در کل روز خوبی بود. امیدوارم بتونیم دوباره این باغ رو یه کم آباد کنیم.
در کنار هم بودن و لذت بردن از این لحظات، آرامشی به آدم میده که هیچ جای دنیا نمیشه پیداش کرد.😘
راستی یادم رفت بگم توی باغ غدیر برات یه خونه ی عروسکی هم عیدی خریدم عیدی به مناسبت عید مبعث😉