ماه رمضان ۹۸ هم گذشت
ماه رمضان امسال هم گذشت و ۸ ماه از بارداری من هم به اتمام رسید.
امسال نتونستم استفاده ی چندانی از این ماه ببرم. خیلی دوست داشتم بتونم بهتر از این ماه بهره ببرم اما خوب خستگی و بی حالی و گرما و سنگینی امانم رو بریده بود.
فقط تونستم بعضی اوقات ظهرها به نماز جماعت برم و پند جزئی از قرآن رو بخونم.
امسال خیلی بیرون هم نرفتیم فقط خونه ی آقاجونینا یه شب افطاری دعوت بودیم و خونه ی خاله راضی هم آخرین شام جمعه ی ماه رمضان بودیم که عقیقه ی حسنا کوچولو رو پخته بودند. انشاالله که نذرشون قبول باشه و دختر کوچولوشون از جمیع بلاها در امان باشه.
یه شب هم رفتیم شهدا و افطار رو مهمون مادرینا بودیم.
پریشب هم که آخرین شب ماه بود افطار آش گرفتیم و با خاله مریم و دایی ها رفتیم امامزاده سیدمحمد و خداروشکر خیلی بهمون خوش گذشت (هرچند که ساعت ۳ بعد از نیمه شب بود که خوابیدیم و صبح چون خیلی کمرم درد میکرد نتونستیم برای نماز عید به مسجد بریم!)
امیرمهدی و ساره جون در امامزاده سیدمحمد🤗
حسناجون خونه ی آقاجونینا😚
بچه ها شب افطاریِ آقاجونینا با آقامحسن و ساجده رفتند بیرون و آقامحسن بستنی مهمونشون کرده بود😊
پارک قلمستان که یه روز بعدازظهر توی ماه رمضان با عمه رفتیم🤗
اینم کاردستی درست کردن امروزِ ساره جون😚
اینم ساره جون که یه روز لباسهاش رو پوشید و برای عمه فاطمه اینا نماهنگ خدا رو اجرا کرد🤗
ساره جون یه روز بعدازظهر که از نماز برمی گشتیم سوار موتور بابایی😊
راستی یادم رفت بگم که دو تا دیگه از دندونات هم لق شده و یه دندون جدید پشتش درآوردی که آماده ی جلو اومدنه.انشاالله به سلامتی همه ی دندونات دربیاد عزیزکم😍
اینم عکس مرغ و جوجه هات که خیلی دوستشون داری😁
دخترک نازم
داداش کوچولوی تو هم دیگه بزرگ شده و ده دوازده روز دیگه انشاالله به سلامتی به دنیا میاد.
امیدوارم که سالم باشه و استرس های من به خوبی به پایان برسه.
عزیزم خیلی نگرانم.
دوستای نی نی وبلاگی ما، ازتون خواهش میکنم برام دعا کنید که این چند روز هم به سلامتی طی بشه.