جامانده ام من😣
ای دوستان از کربلا جا مانده ام من ...
با حسرت شش گوشه تنها مانده ام من
گل ها همه رفتند و یاد از ما نکردند
خارم که در بین چمن ها مانده ام من
زخم زبان دوستان حق است آقا ...
حتما گنه کارم که اینجا مانده ام من
عکس حرم ، برنامه های پخش زنده
در خلوت یک مشت رویا مانده ام من
حتی پرستوها از اینجا کوچ کردند...
چون لنگری در عمق دریا مانده ام من
دلم تنگ است
انگار میخواهد از جا کنده شود.
یک بغض فروخورده راه گلویم را بسته.
همه رفتند.
من مانده ام و یک دنیا دلتنگی.
من مانده ام و مرور خاطرات اربعین سال گذشته.
انگار همین دیروز بود.
همه ی لحظاتش پیش چشمم است.
نمیتوانم تصاویر پیاده روی اربعین را ببینم.
انگار دلم آتش می گیرد.
دلم بی اختیار می لرزد.
دست خودم نیست.
اشکهایم مجالم نمی دهند.
امسال قسمتمان نشد.
فقط چند عروسک به یاد پارسال درست کردم و دادم ببرند برای خادمان کوچکِ زائران کرب وبلا.
شاید سهمی کوچک در این شود و نوا داشته باشم.
شاید مقبول شود.
امسال که گذشت.
انشاالله جواز اربعین سال دیگرمان امضا شود.
خاله مریمینا دوشنبه ی هفته ی پیش رفتند و امروز هم تا ساعاتی دیگر خونه اند.
(نجمه سادات و امیر مهدی روزهایی که مدرسه می رفتند خونه ی ما پیمودند از راه مدرسه و شب رو خونه ی آقاجونینا بودند. شما که خیلی خوشحال بودی. حالا که میرن فکر کنم تا چند روز خیلی بهانه گیری کنی.🤔)
خاله زهرا اینا هم دوشنبه ی هفته ی پیش رفتند اما هنوز خبری از برگشتشون نیست.
شوهر خاله راضی یکشنبه رفت.
عمو محمودینا اذان صبح شنبه رفتند.
زنِ عمو اصغر جمعه عصر رفت.
خلاصه که همه رفتند.
خوشا به سعادتشون و زیارتشون قبول.😊