دندان لقی که فرو ریخت😉
سلام نفسم
جمعه ۳ آبان ۹۸
امروز صبح رفتیم خونه ی خاله مریم و ساعاتی رو اونجا بودیم تا با خاله، برای امیر مهدی کاردستی حرف ب رو درست کنیم تا فردا به مدرسه ببره. (یه بزِ نمدی با حرف ب) اونا این هفته رفتند سر نشانه ها و آ و ب رو یاد گرفتند. شما از فردا میدی و سراغ نشانه ها😊
ظهر که میخواستیم بیایم خونه، خاله یه کم ماکارونی داد به شما تا بیاری خونه و بخوری.😋
وقتی رسیدیم، خونه ی مامانجونینا نشستی تا غذات رو بخوری. قاشق اولی رو که خوردی، گفتی آی مامانی دندونم درد میکنه. وقتی نگاه کردم دیدم دندونِ لقت خیلی لق شده و دیگه به مویی بنده. هر چه می گفتیم دندانت رو بِکَن گریه می کردی و می گفتی درد میاد و نمیگذاشتی دستش بگذاریم.
کلی گریه کردی و چشمات قرمز شده بود.😣
بالاخره حواست رو پرت کردم و بردمت بالا.
نشستی پای تکالیفت و از خیرِ غذاخوردن گذشتی.🤔
اصرار ما هم برای کندنِ این دندانِ لق بی فایده بود.
بابایی که اومد خونه هم هر کاری کرد راضی به کَندنش نشدی.
عصر که یه مقداری از تکالیف رو نوشتی اومدی استراحت کنیم گفتی مامانی اگه خوابم ببره دندون رو قورت میدم؟!! داشتم جوابت رو می دادم که یهو دستت رو جلوی دهانت گرفتی و دندانت رو از توی دهانت برداشتی.
کلی خندیدیم.🤣
دندانت خودش کنده شد و برش داشتی😁
خیلی خوشحال بودی و گفتی که دیگه درد نمی یاد😉 و نشستی ناهار رو خوردی.
انشاالله که به جاش یه دندون سالم و قوی دربیاری گلم😙