سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

برای ساره ی گلم

پاییز هم گذشت...

1398/10/1 10:30
نویسنده : مامانی
308 بازدید
اشتراک گذاری

سه ماه گذشت.

پاییز هم به پایان رسید.

و چه پایان غم انگیزی برای ما داشت.

یلدایی که نداشتیم.

فقط در حال گریه و دعاییم.

دعا برای شفای زندایی که یک هفته ایست در کماست.

نمیدانم صلاح خدا را.

فقط از خودش میخواهم که راضیمان کند به رضایش.

در هر حال ما که مهربانتر از خدا نیستیم و نمی دانیم چه برایمان بهتر است...


سه ماه از دوران تحصیلی شما گذشت.

در این سه ماه تعطیلی های پی در پی داشتید به خاطر آلودگی هوا.

هوای اصفهان فوق العاده آلوده شده و آنفولانزا هم که به آن دامن زده.

درستون کلی عقب افتاده و این تعطیلی ها هرچند شما رو خوشحال میکنه اما مخصوصا به ضرر شما کلاس اولی هاست.

دیروز قرار بود براتون توی مدرسه جشن یلدا بگیرن که به خاطر آلودگی هوا تعطیل شدید.

امروز هم باز تعطیل شدید.

خدا به دادمان برسد با این آلودگی ها.

و الان شما نشانه های آ، ب، د، س، م، ر، اَ، او، ای را یاد گرفته ای.

نوشتن را دوست داری اما از خواندن بیزاری.

اوایل خوب بودی اما الان برای انجام تکالیفت خیلی غر میزنی و اذیتم می کنی.

میدونم برات سخته اما خوب اینها هم سختی های یادگرفتنه دیگه.

خطت خوبه و در بخش و صداکشی مشکلی نداری.

البته در ای چون ۴ شکل داره هنوز اشکال داری و گاهی گیج میشی که کدوم شکل ای رو باید استفاده کنی که طبیعیه.

موقع دیکته نوشتن و خواندن کتاب خیلی غر میزنی و گریه میکنی تا تمومش کنی.

نمیدونم چه روندی رو برات باید در نظر بگیرم.

البته از عملکرد معلمتون هم ناراضی ام.

آخه هر به چند روز تکالیفت رو می بینه و فقط هم تیک میزنه.

چند باری هم رفتم توی مدرسه و اعتراض کردم اما فقط چند روزی فایده داشته و بعد باز همون آش و همون کاسه.

تو خیلی دوست داری پایین تکالیفت برات چیزی بنویسه و تشویق میشی اما دو سه بار بیشتر برات چیزی ننوشته که البته اونم به خاطر گفتن من بوده🤔

حس میکنم شما بچه ها از معلمتون حساب نمی برین.

خیلی خانم مهربونی هستن اما ابهت یه معلم رو ندارن.

نمیدونم شاید هم چون معلم امیر مهدی رو می بینم که چقدر برای بچه هاش وقت میگذره انتظار بیشتری از معلم کلاس اول دارم.

اما در کل:

خیلی باسواد شدی.

اصلا باورم نمیشه که دختر من میتونه بنویسه و بخونه.

و چقدر هم دایره ی لغاتی که یاد گرفتی بالا رفته.

امیدوارم توی خوندن هم قویتر بشی.

با بازی و کلی ترفند وادار به خوندنت میکنم😊

عزیز دلم

امیدوارم بتونی مراحل زندگیت رو با موفقیت پشت سر بگذاری.

شاید قاطعیت من بعضی وقتها به نظرت سخت گیری باشه اما همش به خاطر خودته.

فکر نمی کردم اینقدر انجام تکالیف برات سخت باشه و خسته بشی چون پارسال اصلا اینطوری نبودی.

البته میدونم بیشترش تاثیرات بچه ی دومه.

خیلی داداشی رو دوست داری اما فوق العاده روش حساسی.

یه مقایسه هایی بین خودت و داداشی میکنی که من واقعا خنده ام میگیره.

مثلا میگی:

چرا من باید مشق بنویسم و داداشی بخوابه؟

چرا من باید برم مدرسه و شما توی خونه باشید؟

چرا لباسهای داداشی رو شما بهش می پوشونی؟

چرا شما غذاش میدی؟

چرا اونو بغل میکنی و دورش میبری و منو نه!!!

چرا بوسش میکنی؟

چرا ....

هرچند که همون لحظه که با داداشی حرف میزنم و قربون صدقه اش می رم اول همون کار رو برای شما میکنم اما...

فکر نمی کردم بچه داری اینقدر سخت باشه.

اما خوب بازم میگم که:

مادر بودن سخت ترین و شیرین ترین کار دنیاست😊

پسندها (13)

نظرات (7)

♡fatemeh♡♡fatemeh♡
1 دی 98 14:00
امیدوارم‌ زودتر خوب بشن😊😇😊😇
مامانی
پاسخ
انشاالله
mahsamahsa
1 دی 98 17:58
بچه ها همش دوست دارند بازی کنند واسه همین نشستن و انجام تکالیف شاید اولش براشون سرگرم کننده باشه ولی وقتی حالت جدی به خودش میگیره براشون سخت میشه پسر منم دقیقا مثل ساره جون هست رفته رفته عادت میکنند☃️😘
مامانی
پاسخ
امیدوارم😊
mahsamahsa
1 دی 98 18:00
بچه ها همیشه بازی رو ترجیح میدن به کارهای جدی بخصوص انجام تکالیف انشالله که رفته رفته عادت میکنه ساره جون ☃️😘
مامانی
پاسخ
واقعا همینطوره.
انشاالله
مامان صدرامامان صدرا
1 دی 98 20:06
با تموم سختیاشون باز شیرین ترش میکنن خدا حافظشون باشه 
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم خدا حافظ صدراجونم باشه 
مامانی گیتا جون و برديا جونمامانی گیتا جون و برديا جون
3 دی 98 13:00
عزیزم چقدر سخته داشتن یه نی نی کوچولو و کلاس اولی خدا بهت توان بده
مامانی
پاسخ
سخته و شیرین😊
عمه فروغعمه فروغ
3 دی 98 21:11
ان شالله خدا سلامتی بده بهشون
موفق باشی همیشه ساره جونی
مامانی
پاسخ
انشاالله
ممنون عزیزم
یلدا
20 دی 98 11:34
جون دلمممممم!
خدا زودتر شفاشون بده.
مامانی
پاسخ
الهی آمین