استقلال!!!
عزیزکم سلام
امروز روز سومی بود که خودت به تنهایی از مدرسه به خونه اومدی.👏👏👏
آفرین به دخترک من که روز به روز داره بزرگتر و خانوم تر میشه.😍
از دوشنبه ی هفته ی پیش شروع شد.😊
بهت گفتم مامانی امروز یه کم عقب تر از مدرسه منتظرت می ایستم تا بیای.
با ذوق و شوق قبول کردی.😄
وقتی منو دیدی گفتی مامانی اگه عقب تر هم ایستاده بودی من خودم میومدم.🤔
گفتم میخوای فردا توی کوچه بایستم منتظرت؟
خوشحال شدی و گفتی بله.
سه شنبه که دنبالت اومدم کیفت رو توی ماشین گذاشتی و گفتی من خودم میام و تندتند رفتی.😁
تا رفت من بهت برسم رسیده بودی خونه😊
می دیدمت که از کنار دیوار می رفتی و سرت پایین بود و به چیزی کاری نداشتی.
انگار خیالم یه کم راحت شد.
گفتی مامانی فردا دنبالم نیا خودم میام.☺
اما چون چهارشنبه توی مدرسه تون کلاس داشتم با بچه ها قرار شد با خودم بیای خونه و شنبه خودت تنهایی اومدن رو تجربه کنی😉
شنبه صبح دو سه بار گفتم مامانی نیام دنبالت؟ گفتی نه خودم میام.
دلم بیقرار بود و نگران.😐
اما باید بهت اعتماد میکردم و این مرحله از بزرگ شدنت رو قبول کنم.
ساعت یک ربع کم که شد دلم مثل سیر و سرکه می جوشید.
چادرم رو سر کردم و داداشی رو پیش عمه گذاشتم تا بیام سر کوچه تا برسی.
سر کوچه که رسیدم دیدم با غرور داری میای.😊
پالتوت رو پوشیده بودی و کیفت هم دستت.
تا دیدمت ذوق کردم و بغلت کردم.🤗
خیلی خوشحال بودی و حس اعتماد به نفس رو میشد از توی چشمات خوند.
عصر فه بابایی زنگ زدی و گفتی که تنهایی اومدی و بابایی هم به خاطر استقلال تو یه کادوی خوشگل برات خرید و یه هدیه هم برای داداشی.😍
مبارکتون باشه کوچولوهای من😘😘😘
دیروز صبح باز هم سفارشات لازم رو بهت کردم و راهی مدرسه شدی و سفارش کردی که دنبالت نیام.
امروز هم یه کم نگران بودم اما به موقع به خونه رسیدی.
حدود ده دقیقه طول میکشه تا برسی عزیزم.😊
۱۲:۴۲ که تعطیل میشین حدود ساعت ۱۲:۵۰ دقیقه خونه ای.
امروز دو دقیقه دیر کردی لباس پوشیدم که بیام سر کوچه که صدای در رو شنیدم. چه کنیم نگرانی مادرانه هست دیگه😁
امروز که دیگه حرفه ای شده بودی.😙
پالتوت رو پوشیده بودی و کیفت هم پشتت انداخته بودی و خوشحال به خونه اومدی.
بهت تبریک میگم عزیزممممممممم.😍😍😍😍😍😍
خیلی دوستت دارم.😙😙😙😙
سبد بسکتبال هدیه ی ساره جون و دو تا عروسک بوق دار هدیه ی امیرعباس😘
😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙