😊دیدار با دوست قدیمی😊
سلام گلم
امیدوارم الان که داری این پست رو می خونی حالت خوب باشه و سرحال باشی عزیزم.😍
چهارشنبه ۲۶ خردادماه مصادف با روز تولد دوسالگی امیرعباس جان، بعدازظهر بعد از دو سه سال رفتیم خونه ی همسایه ی قبلیمون (هم برای تجدید دیدار و هم برای چشم روشنی علی کوچولوی دو سه ماهه که به خانواده شون اضافه شده بود) و شما هم حسابی از دیدن مائده دوستت که ده ماهی از تو بزرگ تره ذوق زده شده بودی😊
چقدر دلمون براشون تنگ شده بود.
چقدر یاد روزهای با هم بودنمان کردیم و ...
چه روزهای خوشی را با هم گذرانده بودیم. چه روزهایی که توی کوچه ی بن بستمان با مائده بازی می کردید و ما مراقبتون بودیم. یادش بخیر ...😊
خلاصه که چند ساعتی رو با هم بودیم. مریم جان مامان مائده هم حسابی زحمت کشیده بود و عصر هم پیتزا پخته بود و یه عصرانه ی عالی هم با هم خوردیم.😋
علی کوچولوی نازشون هم خداروشکر خوب بود و بیشتر خواب بود. 😌
داداشی هم دیگه لحظات آخری که اونجا بودیم حسابی آشنا شده بود و شیطنت می کرد😁
محمد بابای مائده عاشق گل و گیاهه و توی خونه ی جدیدشون هم مثل همی کجا پر از گل کرده بود و روحیه ی آدم واقعا عوض میشد😊
روز خوبی بود و حسابی به هممون خوش گذشت.
امیدوارم که باز هم با مائده بتونید دوست های خوبی برای هم باشید. 😘
😚😚😚😚خیلی دوستت دارم گلم😙😙😙😙
اینم نی نی کوچولوی خوشگلشون😘
و اینم عروسکی که برای مائده جون درست کردم و هدیه بردیم👇
😍😍😍😍
عاشقتم دختر گلم😘