دختری ملوس و محجبه ی من!
دو روز پیش خاله اشرف و فاطمه اومده بودند اینجا
تو هم خواب بودی که البته با صدای فاطمه جون بیدار شدی
فاطمه کلی باهات حرف زد و بازی کرد، روسری سرت میکرد، موهاتو مرتب می کرد و ...
خلاصه اینکه خودت ببین تو رو به چه شکلی درآورده
مات و مبهوت نشسته بودی و هر چه میگفتیم بخند نمی خندیدی و بی حرکت فقط نگاه می کردی:
به خاله اشرف نگاه میکردی که بالای سر من بود:
بلاخره موفق شدیم بخندونیمت
چقدر با چادر و روسری بزرگ و خانوم شدی عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی