سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

برای ساره ی گلم

زیارتت قبول زائرکوچولوی من

1393/3/11 11:34
نویسنده : مامانی
257 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سلام

چند وقتیه که میخوام بیام و وبلاگتو به روز کنم اما خوب واقعا فرصت نکردم تا جمعه ی هفته ی پیش که مشهد بودیم و وقتی هم که اومدیم درگیر مهمونی های بعد از مشهد بودیم و بعدشم آقاجونینا اومدن و رفتیم دیدن اونا و خلاصه نشد که نشد!!!!!غمگینغمگینغمگین

 

خدا رو شکر اولین سفر شما به مشهد عالی بود و منم خیلی دوست داشتم البته مثل روزایی که تو رو نداشتم نمیتونستم به زیارت و دعا برسم اما خوب خدا رو شکر انشاءالله که امام رضا این زیارتو به خاطر تو بیشتر ازمون قبول کنهچشمک

 

بذار از اولش بگم:

ما برای رفتمون ساعت 6 بعدازظهر جمعه بلیط قطار گرفتیم از نوع درجه یکش تا هم شما بچه ها راحت باشین و هم ما.خندونک

 

اولش که سوار شدیم آروم بودی و شیرتو خوردی و خوابیدی اما دو سه دقیقه بعد از اینکه بیدار شدی شروع کردی به گریه کردن و این گریه کردنا همینطور ادامه داشت و به هیچ نحوی آروم نمیشدی فقط وقتی که قطار می ایستاد و واسه نماز که رفتیم پایین آروم بودی الهی بمیرم اینقدر گریه میکردی که به سکسکه می افتادی و وقتی هم که چند دقیقه توی بغل ما خوابت میبرد هنوز سکسکه های گریه ات ادامه داشت!!!!!!!!!گریهگریهگریه

 

خودمم کلی پابه پات گریه میکردم نمیدونستم چکار کنم هرکسی میومد و یه تجویزی میکرد!!! فکر میکردم یه چیزیت شده و مریض شدیغمناکغمناک بازم خداروشکر که تنها نبودیم و آقاجونینا و دایی سیدعلی اینا هم همسفرمون بودن شب هم خودم نخوابیدم و همینطور نشسته بودم و شما توی دلم یکی دو ساعت خوابیدی

فهمیدیم از قطار و سروصدای اون میترسیدی واسه همین دیگه وقتی خواب میرفتی روی تخت نمیگذاشتمت.محبت

 

خلاصه که به قول معروف اصلا چشممون جایی رو ندید صبح یه کم سرحال تر بودی و آرومتر و انگار یه کم به قطار عادت کرده بودیراضی

 

بعد هم که رسیدیم مشهد با کلی دردسر دو تا سوئیت گرفتیم و یه کوچولو شما خوابیدی

اونجا خیلی بهمون خوش گذشت سفر خوبی بود خدا رو شکر، فقط یادم رفته بود کالسکه تو ببرمغمگین و اونجا همش بغل بابایی بودی و توی حرم پیش من

 

همسفریهامونم خوب بودن هر کی تو و محمدجوادو میدید میپرسید دوقلوان؟!!!با زندایی نوبتی نماز میخوندیم اون شماها رو نگه میداشت من نماز میخوندم و من نگه میداشتم اون میخوند.

چند روز اول به نسبت مشهد خلوتتر بود اما به شب جمعه که نزدیکتر میشدیم و مبعث جمعیت هم بیشتر و بیشتر میشد

 

بلیط برگشت هم گیرمون نمیومد و بلاخره با کلی این در و اون در زدن تونستیم دو تا بلیط هواپیما واسه جمعه بعدازظهر جور کنیم (آخه بابایی دیگه مرخصیش تموم شده بود و باید برمیگشتیم) و آقاجونینا هم بلیطشون واسه سه شنبه شد یعنی روز مبعث شب مبعث رو توی مشهد بودند و بعد برمیگشتند.

توی هواپیما راحت خوابیدی البته اولش گریه میکردی اما بعد شیرتو خوردی و خوابیدیچشمکآرام

 

انشاءالله خدا قسمت همه ی اونایی که دلشون واسه حرم امام رضا(ع) پر میکشه بکنه...

اینم چند تا عکس:

صبح توی قطار که یه کم سرحالتر شده بودی:آرام

ساره و محمدجواد توی رواق امام خمینی (محمدجواد همش واسه ساره ذوق میکرد و تا میدیدش میخندید!!!!خندهخندهخنده)

توی اتاقمون:محبت

ساره و محمدجواد توی صحن ؟ (یادم نیست!!!!!!!!!!!!خجالت)

ساره کنار رواق دارالحجه:بوس

سحر میرفتیم حرم و شما اونجا بعد از نماز صبح تا وقتی که میخواستیم بریم خونه میخوابیدیخوابخواب

ساره توی رواق امام خمینی (پایین) (در حال ذوق کردن واسه باباییمحبت):

شما و محمدجواد توی صف نماز که به هرنحوی بود سعی میکردیم آرومتون کنیم!!!خنده

اینم همسفریت فاطمه سادات:

ساره در فرودگاه مهرآباد اصفهان:جشن

دو سه تا عکس خوشگلم خاله راضی ازت گرفت که باید ازش بگیرم و واست بگذارممحبت

پسندها (7)

نظرات (7)

مامانی بهار
11 خرداد 93 13:04
سلام زیارت قبول. دارم مینویسم ولی نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم وقتی عکسها رو دیدم حالم دگرگون شد آخه دلم تنگه برای امام رضا خیلی حاجت دارم بهش بگم آخه دلم گرفته شما که زائر آقام بودید برای ما دعا کنید. جگر منم ببوس خیلی خوردنی شده ماشاءالله
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم، ممنون، جای شما خالی الهییییییییییییییییی انشاءالله که هر چه زودتر امام رضا شما رو هم دعوت کنه به زیارتش برین میدونم چه حسی داری، شما هم توی این حسای قشنگ واسه ما دعا کن. چشم حتما، شما هم بهارجون عزیزمو از طرف من ببوس
مامان هلیـــــــــا
11 خرداد 93 22:58
سلام عزیزم زیارت قبول قسمت بشه ما هم بریم پابوس امام رضا خیلی دلم براش تنگ شده ان شاله طلب کنه ساره جونمو ببوس خیلی ماه شده
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم، ممنون، جای شما خالی، انشاءالله که آقا خودش بطلبدتون
مامان دلنیا
12 خرداد 93 9:00
سلام عزیزدلم. رسیدن به خیر. زیارتتون قبول.ایشالله خونه خدا الهی بمیرم من اصلا تحمل دیدن گریه بچه ها رو ندارم. حتما از صدای قطار ترسیده فدای چشمای مهربونت نبینم گریه کنی عسل خانوم عکساتم خیلی ناز بود. بوووووووووووووووووووووووووووووووس
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم، ممنون، جای شم خالی آره از صدای قطار میترسید ممنون، نظر لطفته گلم
خاله حدیثه
12 خرداد 93 12:42
قبول باشه عزیزم
مامانی
پاسخ
قبول حق باشه گلم، ممنون، جای شما خیلی خالی
مامانی امیرحسین جونی
13 خرداد 93 2:39
زیارتتون قبول آخی ی ی ی نازی چقد اذیت شده دخملیمون الهی بگردم
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم، آره توی راه خیلی اذیت شد اما عوضش توی مشهد خیلی بهش خوش گذشت
مامان صدرا
14 خرداد 93 22:35
سلام مامانی ودخمل نازمون زیارت قبول اخی ی ی ی جونم خاله فدای گریه هات عزیز جون مثل اینکه تو راه خیلی اذیت شدی قربونت برم مامانی عکسا عالین ؟البته بیشتر دخمل گلمون خوشگلتره بوسسسسسسسس ساره جونم مرواریدات مبارک انشالله به سلامتی
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم، ممنون، جای شما خالی. نظر لطفته خانومی
خاله مینا
23 خرداد 93 12:55
همیشه ب سفر عزیزم
مامانی
پاسخ
انشاءالله. به همچنین عزیزم