سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

برای ساره ی گلم

اندر احوالات ساره

1393/4/16 12:33
نویسنده : مامانی
371 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سلام

امروز میخوام از کارایی که این روزها میکنی واست بگم البته اگه اجازه بدی(فعلا که روی پای من نشستی و همینطور میخوای دکمه های کیبورد رو بزنیخندونک)

این روزها داری هر روز شیرین تر از روز قبلت میشیمحبت

خدا رو شکر که دیگه از بیماری خبری نیست و شما سرحال و قبراقیآرام

 

این روزا یاد گرفتی میگی عمَّ و ما کلی برات ذوق میکنیم و تو همینطور پشت سر هم تکرار میکنی مخصوصاً وقتی که عمه تو میبینی یا وقتی که میخواد بره و تو اینطوری بهش میگی که نره!خندونکچشمک

 

بلند بلند داد میزنی و جیغ میزنی، پامیشی وایمیسی و با دو تا دستای کووچولوت میزنی روی مبل و میز و هر چی که جلوت باشه و بلند بلند جیغ میزنی و میخندی و به ما نگاه میکنی که برات ذوق کنیمخنده

 

تا بهت میگیم ساره دست دستی بکن شروع میکنی به دست زدنتشویق

 

دیگه اینکه تا میگیم ساره 3،2،1 شروع میکنی به داد زدن یا وقتی که دهنمون رو باز میکنیم به نشانه ی داد زدن جلوت تو هم شروع میکنی به داد زدنتعجب

 

یاد گرفتی موقع خداحافظی دستتو تکون میدی و اینطوری بای بای میکنیبای بای

 

 تا میگیم ساره لالا خودتو به رختخوابت یا پتوت میرسونی و میخوابیخواب

 

از غذا خوردنتم بگم که ماکارونی رو زیاد دوست نداری یعنی اونقدر که برنج رو با اشتها میخوری ماکارونی رو نمیخوری غذاهایی که با گوشت برات درست میکنم رو بیشتر از مرغ دوست داری مخصوصا اگه با قلم برات بپزم یا توی شیشه برات بپزمبوس

 

عاشق میوه ای مخصوصا زردآلو و گیلاس و اگه میوه جلوت بگیریم دیگه غذا نمیخوریچشمک

 

عروسکای بوقیتو خیلی دوست داری و همینطور که چهاردست و پا میری توی دستت میگیری و وقتی که حرکت میکنی صدا میده و تو تندتر راه میری که بیشتر صدا بکنه و کلی ذوق میکنیخنده

 

دیگه اینکه اگه بیدار باشی نمیگذاری ما هم بخوابیم، ظهرها که بابایی میاد و میخواد بخوابه اگه بیدار باشی و بابایی خوابیده باشه اگه یه لحظه ازت غافل بشم سریع خودتو به بابایی میرسونی و بیدارش میکنیخنده و بابایی هم کلی برات ذوق میکنهمحبت

 

اصلا نمیتونی یه جا بشینی همش یا در حال چهارپایی رفتنی یا پاشدی به مبل و صندلی و میز و هر چی که جلوت باشه وایسادیچشمک قبلا وقتی که وایمیسادی دیگه نمیتونستی بشینی و وقتی خسته میشدی جیغ میزدی تا بشونیمت اما حالا دو سه روزه یاد گرفتی خودت بشینیمحبت

 

دوست داری همه چی رو توی دهنت کنی (مثل جاروبرقی شدیخنده) و من باید مواظب باشم که چیزی روی فرشا نباشه که تو بخوری اما تو از یه جاهایی یه چیزای ریزو پیدا میکنی که من اصلا ندیدمتعجب اما خوبیت اینه که وقتی میگیم ساره چی داری میخوری دهنتو باز میکنی اما اگه کاغذ توی دهنت کرده باشی ما باید به زور دهنتو باز کنیم و کاغذو ازت بگیریمآرام

 

سیم رو خیلی دوست داری و تا یه جا سیم میبینی خودت رو میرسونی بهش و کلی باهاش بازی میکنیمحبت

 

عاشق مُهری و وقتی که من میخوام نماز بخونم تا جانماز رو دستم میبینی دنبالم میای و میشینی کنارم تا مهرو برداری و توی دهنت کنی منم باید مهرا رو قایم کنم تا تو نبینی اما تازگیها فهمیدی زیر چادرم قایم میکنم و تا یه کوچولو چادرم توی نماز بالا میره خودتو میرسونی به مهر و برمیداریخنده

 

دیگه اینکه نمیتونیم در ساختمون رو باز بگذاریم آخه تا در باز باشه میخوای بری بیرون و خودت رو به پله ها میرسونی و میخوای بری پایینمحبت

 

وقتی روی تخت میگذاریمت و میایم پایین تا لب تخت میای و به پایین نگاه میکنی و میترسی که بیفتی و عقب عقب میری و میشینی و به ما نگاه میکنی و گریه میکنی تا برت داریمگریه

 

خیلی تخت رو دوست داری و کلی بازی میکنی و وقتی که تخت بالا پایین میره کلی ذوق میکنیقه قهه

 

دیگه اینکه توی این ماه مقدس که ما روزه میگیریم با اینکه صدای تلویزیون خیلی کمه و لامپهای بالای سر تو هم خاموشه اما اکثراً بیدار میشی و میخوای با ما سحری بخوریمحبت

 

الانم دیگه نمیذاری بنویسم و داری همینطور نق میزنی که پاشمبوس

 

راستی عکسای ساره هم در ادامه ی مطلبه اگه دوست داشتین ببینینخجالت

ساره در حال زردآلو خوردنخندونک:

ساره در حال شلیل خوردنمحبت:

ساره در حال بازی کردن با کنترل تلویزیون و عروسک بوقیشبوس:

ساره وقتی که بهش گفتم ساره لالا که خودشو سریع به رختخوابش رسوند و خوابیدخواب:

ساره در حالیکه سعی میکرد از این مبل روی اون مبل بره و خودکارو بردارهخنده:

ساره وقتی که میخوابه و پتوش رو در آغوش میگیرهخندونک:

ساره در خواب بعد از حمام خونه ی آقاجونبوس:

ساره بعد از بیدار شدن از خواب خونه ی آقاجونمحبت:

ساره که واسه رفتن به خونه ی خاله اشرف آماده شده بوس(آخه دیشب جشن تکلیف فاطمه بود و خاله اینا هم جشن گرفته بودن واسه فاطمه و هم افطاری میدادن)

کشهای خوشگلتو عمه زهرا واست اینطوری به موهات زدهمحبتخندونک

پسندها (9)

نظرات (10)

آرزو مامان محمد
16 تیر 93 15:09
وااااااااااااااااای نازی مامانی ایشالله همیشه خندون باشی گلم دوست دارم
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان دلنیا
16 تیر 93 18:06
عزیزدلم اول اینکه خوشحالم هزار ماشالله حالت خوب شده . ایشالله تا باشه خبر سلامتیت باشه خوشکلم. ماشالله حسابی دلبری میکنی واسه مامان بابا. الهی من فدای ادای خواب دراوردنت بشم . دوست دارم بیام بخورم این جیگر طلا رو. نوش جونت عزیزم بشه گوشت به تنت. مامانی دلنیا هم عاشق مهره. ای فدای خوابیدنت .حموم رفتی عافیت باشه عسل خانوم. یه عالمه بووووووووووووووووووووس واسه مامانی وساره نازم.
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم خیلی لطف کردی، آره فکر کنم همه ی بچه ها عاشق مهرند دلنیاجون عزیزمونو ببوس
مامان صدرا
16 تیر 93 21:53
وای فدای این دخمل ناز وشیطون برم که این قدر دلبری میکنه
مامانی
پاسخ
مامانی بهار
17 تیر 93 0:45
قربونت بشم عزیزم چه خوشگل زردآلو میخوره دخترمون عزیزممممممم
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم، نظر لطفته
مامان اعظم
18 تیر 93 16:18
عزیزم....
مامانی
پاسخ
مامان اسماء کوچولو
19 تیر 93 17:35
بلا شدی 05 553 0 طلا شدی جیگر شدی... ماشالله به دخمل که خودش میره لالا ووووووووووووو و این شماره و کلمه ها رو اسماء برا ساره جون فرستاده. فک کنم رمزیه ر033ز03ی30ه000000000023302
مامانی
پاسخ
الهی قربون اسماء جونم برم که رمزی با ساره جون حرف میزنه
مامان هلیـــــــــا
21 تیر 93 21:19
ووووووووووای اخه تو چقدر بانمکی دخمل روسری چقدر بهت میاد
مامانی
پاسخ
mamane aysel
21 تیر 93 23:42
جیگرم قربونت با اون خنده نازت
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جونم
مینا
24 تیر 93 16:14
وووووووویییییییییییی فدای خنده هات جوجو خانومی
مامانی
پاسخ
مامان علی کوچولو
26 تیر 93 12:39
وای دلم میخواد درسته قورتش بدم.ماشالله خیلی شیرینو ناز شده
مامانی
پاسخ
مرسی عزیزم نظر لطفته