کارای جدید ساره جونم
سلام عزیز دلم
الان که دارم مینویسم شما خوابیدی و من بلاخره تونستم بیام و واست بنویسم.
می خوام از این روزای قشنگی که داریم سپری میکنیم برات بگم
این روزها خیلی شیرین تر از قبل شدی
وقتی آیفون رو میزنن یا وقتی صدای زنگ تلفن رو میشنوی مینشینی و اشاره میکنی و خیلی قشنگ میگی کیه؟!!
کار جالب دیگه ات اینه که یاد گرفتی یه چیزی رو که میدونی بهت میگیم برندار، برمیداری و فرار میکنی و میخندی و منتظری که دنبالت بریم و بگیریمت
وقتی مُهر رو جلوت میگذاریم و میگیم ساره بگو الله اکبر خم میشی و سرتو میگذاری روی مهر. الهی قربونت برم من، انشاءالله یه بنده ی خوبی واسه خدای مهربونمون باشی
یه کار دیگه هم بدون اینکه ما یادت بدیم انجام میدی اونم اینکه یه دعا که دستت باشه و بهت بگیم ساره بوسش کن قشنگ جلوی دهنت میبری و لبتو میچسبونی بهش الهی فدات بشم که اینقدر باهوشی
دیگه اینکه عاشق اینی که ببریمت توی اتاقت و با اسباب بازیهات بازی کنی آویز بالای تختتو خیلی دوست داری و از صداش خوشت میاد واسه همین آویزو آوردم و به صندلی بستم و تو باهاش بازی میکنی و ذوق میکنی
چند وقت پیش نشسته بودم و داشتم خودمو واسه مسابقه ی 1448 آماده میکردم و کتابشو میخوندم. توی کتاب دنبال سوره ی طلاق میگشتم تو هم کنارم نزدیک مبل ایستاده بودی و بازی میکردی همینطور آروم به حال خودم میگفتم طلاق، طلاق، طلاق! نگات کردم دیدم با هر بار طلاق گفتن من دستتو بالا میبری و پایین میاری الهی قربونت برم فکر میکردی دارم باهات کلاغ پر بازی میکنم
منم کتابو کنار گذاشتم و نشستم باهات کلاغ پر بازی کردم
یه کار دیگه ای که مورد علاقته اینه که محتویات کیف منو بریزی بیرون و یکی یکی ببینی و دورت پخش کنی
دیگه اینکه وقتی داری یه چیزی میخوری بهت بگیم ساره بده به من قشنگ میگیری جلوی ما البته بماند که اگه ازت بگیریم سریع ازمون پس میگیری
امروز تلویزیون خاموش بود کنترل تلویزیون رو دادی به من و به تلویزیون نگاه کردی و با زبون خودت اشاره میکردی که روشنش کنم و منم کلی ذوقتو کردم
یه چیز دیگه دو سه روز پیش پایین پیش مادرینا بودی و عمه همینطور میگفت ساره: بع و تو کلی ذوق میکردی یه بارم خودت گفتی بع اما هر چی دیگه بهت گفتیم بگو، نگفتی
راستی در مورد قدم برداشتنتم بگم که دوست داری راه بری اما انگار میترسی همینطور یه دستی کنار همه چیز می ایستی اما وقتی میخوای جلو بری انگار میترسی و میشینی
وقتی کنار من باشی و ایستاده باشی و بابایی جلوت باشه و بهت بگه ساره بیا چند قدم بدون کمک ما میری تا برسی به بابایی و چند بار این کارو تکرار میکنی و ذوق میکنی انشاءالله بتونی هر چه زودتر قدم برداری و راه بری و دنیا رو زیر پات گذاری عزیز دلم
راستی یه چیز دیگه: عاشق پیام بازرگانی هستی و هر جا باشی سریع خودتو میرسونی جلوی تلویزیون و تا آخر پیامها سر جات میخکوب میشینی و نگاه میکنی بعد که تموم میشه پامیشی و میری
انشاءالله توی پست بعدی عکساتو میگذارم فعلا باید برم به غذات که واست گذاشتم بپزه سر بزنم و نمازمو بخونم تازه شما هم همین حالا بیدار شدی و اومدی کنار من و دیگه نمیگذاری بنویسم