سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

برای ساره ی گلم

نوروز و سیزده بدر ۹۹😉

نوروز امسال هم گذشت. نوروزی که چند عید رو در دل خودش داشت و ما نتونستیم این عیدها رو با هم جشن بگیریم. تولد امام حسین(ع)، حضرت عباس(ع) و امام سجاد(ع)😍 ببخش آقاجان که نتوانستیم براتون جشن بگیریم ولی توی قرنطینه ی خانگی دونات و نان خامه ای پختیم و با هم یه جشن کوچولو گرفتیم.😊 انشاالله سال آینده جبران خواهیم کرد. ایام عید امسال همه را در خانه بودیم. از شب دوم عید که خانوم جون و آقاجون رو دیدیم دیگه ندیدیم و دلمون براشون یه ذره شده اما خوب به خاطر خودشونه که نمی ریم خونه شون آخه خیلی نگرانشون که مبادا خدای ناکرده ناقل باشیم و اونا این ویروس لعنتی رو بگیرن.😣 واقعا حوصله مون سر رفته. از روز هشتم عید آموزش شما دوباره از سر گ...
15 فروردين 1399

نوروز۹۹، ۶سال و ۶ماه و ۶ روزگی ساره جون و عید مبعث مبارک 😊

نوروز امسال هم در حال سپری شدن است. به سرعت برق و باد امروز ششمین روز از فروردین ماه سال ۱۳۹۹ هست. و چه نوروز متفاوتی داشتیم از سال های قبل🤔 به خاطر مهمان ناخوانده ای که داریم: ویروس کرونا😐 و به اجبار. باید در خانه بمانیم تا زنجیره ی این ویروس قطع شود🙄 نوروزی غریب با ماه رجبی غریبتر از آن. نوروز امسال هفت سین ساده ای چیدیم و در کنار عمه و بابات چی سال را تحویل کردیم😊 امسال امیرعباس هم در کنار ما بود و اولین عید نوروز را تجربه می کرد.😊 دیگر نه از دید و بازدید خبری هست و نه ... البته شما لباس نو پوشیدید و در کنار هم عکس گرفتیم و خوش گذراندیم.😉 ظهر هم به صحرای عمه فاطمه اینا رفتیم و تا شب آنجا بودیم. امسال اولین رو...
6 فروردين 1399

آدم برفی!!!

سلام گلم این هفته یکشنبه و دوشنبه تعطیل بودید.😁 یکشنبه شب یه کم برف اومد و صبح یه کوچولو برف روی ماشینها و درختها جمع شده بود.😉 آخی فدات بشم عزیزم که برف خیلی نمی بینی و در آرزوی برفی.🤔 دوشنبه صبح آماده شدی و رفتی مدرسه اما مدرسه تعطیل بود و برگشتی. همین که برفها رو دیدی گفتی مامانی بیا بریم برف بازی!!!🤣 برفهای روی ماشین مادرینا رو با هم جمع کردیم و یه آدم برفی کوچولو درست کردیم. خیلی دوست داشتی و خوش گذشت.😙 البته بهتره بگم یخ تا برف.😁 آدم برفی یخی که دو سه ساعت بعدش آب شد اما لذتش رو به دخترم بخشید. 😊 ...
30 آبان 1398

باغ بهادران😊

جمعه پنجم مهرماه ۹۸ جمعه صبح رفتیم باغ بهادران (البته نمیدونم باغ بهادران درسته یا باغبادران🤔 روی بعضی تابلوهاشون باغبادران نوشته بود و روی بعضی دیگه باغ بهادران😅 ). ما بودیم و مادرینا و عمه فاطمه و عمو محمود و عمو احمدینا. روز خوبی بود و خیلی خوش گذشت. شما هم با فاطمه و عرفان و زینب حسابی آب بازی کردید.😅 بعد از ۳ روز مدرسه رفتن و خستگی😁 تفریح خوبی بود برات.🤣 همیشه خوش باشی عزیز دلم😚😚😚😚😚 ...
9 مهر 1398