وابستگی به پتو
سلام عزیز دلم
میخواستم زودتر بیام و این مطلب رو برات بنویسم اما بنا به دلایلی که توی پست بعدی میگم دیر شد
دو سه روز پیش یه اتفاق جالب افتاد که دلم میخواد برات بگم
صبح داشتم لباسات رو می شستم و بعدش اومدم پتوت رو برداشتم که ببرم بشورم
اومدی دنبالم و تا دیدی که پتوت رو توی ماشین انداختم جیغ میزدی و میگفتی منه منه شی شی (آخه همیشه وقتی میخوای شیر بخوری حتما باید پتوت رو بغل کنی و بیای کنارم و بگی شی و اگه پتوت رو ازت بگیرم شیر نمیخوری)
خلاصه اینکه مجبور شدم همینطور حواستو به چیزای دیگه پرت کنم تا یادت بره
اما تا یادت میومد گریه میکردی و جیغ میزدی منه و دنبال پتوت میگشتی
بعدشم که میخواستی شیر بخوری رفته بودی پشت در اتاق و میزدی به در که بری پتوت رو برداری و وقتی در رو برات باز کردم کلی ذوق کردی اما وقتی پیداش نکردی گریه میکردی و از اتاق نمیومدی بیرون
الهی قربونت برم عزیزم
فرداش که پتوت رو آوردم بهت دادم کلی ذوق کردی و تا کلی وقت پتوت رو بغل کرده بودی و میخندیدی
اینم عکسای ساره با پتوی کوچولوش: