ساره و بازی
عزیز دلم سلام
این روزها فقط دوست داری باهات بازی کنیم اسباب بازیهات زود برات تکراری میشه و دوست داری همش چیزای جدید جلوت بگذاریم
دو سه روز پیش رفتم از توی کمدت بلاکهای بازیتو آوردم ببینم دوست داری یا نه
اول چند تا دونه شو آوردم زیاد رغبتی نشون ندادی و زود ازش خسته شدی اما بعد که سطلشو آوردم کلی ذوق کردی و باهاش بازی میکردی
کلی تعجب کرده بودی:
توی دهنت میکردی ببینی چیه:
دیگه کم کم بهش عادت کردی و باهاش بازی میکردی:
حالا این چند روزه یه کم باهاش سرگرم میشی همش از توی سطل میریزی بیرون و همینطور به زمین میزنی تا صدا بده کلا عاشق اینی که یه صدایی ایجاد کنی زود خسته میشی و میخوای بری اما وقتی میبینی من نشستم و دارم چند تا شو روی هم سوار میکنم و یه چیزی درست میکنم برمیگردی و از من میگیری و خرابش میکنی
همینطور دوست داری برداری و طرف من پرت کنی و من دوباره طرف تو پرت کنم و اینطوری بازی میکنی
توی آشپزخونه میشینی و یه بطری ای چیزی برمیداری و همینطور روی زمین میکوبی تا صدا بده و ذوق میکنی
دستتو توی دهنت میکنی و درمیاری و از خودت صدا تولید میکنی و ذوق میکنی
خلاصه که عاشق صداهای مختلفی
خیلی دوستت دارم عزیزم، انشاءالله که همیشه سالم باشی و سرحال
راستی یه کار دیگه هم این روزا یاد گرفتی تا میگیم ساره اومدم اومدم تندتند فرار میکنی و یه کم جلوتر میشینی و بهمون نگاه میکنی تا ببینی دنبالت میایم یا نه و دوباره فرار میکنی و بلند بلند میخندی
تازه تو هم یاد گرفتی ما رو میترسونی نگاه بهمون میکنی و دستتو روی زمین میزنی و صدا درمیاری که یعنی میخوای بیای بگیریمون و تا بهت میگیم ساره نیا نیا تند تند میای سراغمون و میگیریمون و بلند بلند میخندی