سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

برای ساره ی گلم

گالری عکسهای ساره،امیرمهدی و محمدجواد-اسفندماه ۹۶

سلام عزیزم یه روز عصر قبل از شروع روضه زندایی جون شما و امیرمهدی و محمدجواد رو دو ساعتی برد خونه شون تا یه کم بازی کنید و تفریح و بعد بیاین روضه اینم عکسایی که زندایی جون از شما سه تا گرفته شماها هم ژست گرفتین و عکس گرفتین ...
5 اسفند 1396

روضه های آقاجون- دهه فاطمیه (۲۵ بهمن تا ۴ اسفند ۹۶)

نفسم سلام روضه های امسال آقاجونینا هم دیشب به پایان رسید. امسال یک سال بزرگتر شده بودی و مثل پارسال خیلی شیطنت نمیکردی. گاهی با امیرمهدی و محمدجواد بازی می کردی اما هر چه بزرگتر می شوی روحیه ات با آنها که پسرند متفاوت تر می شود و زیاد نمی توانی باهاشون که بازی پسرانه می کنند بازی کنی. دخترکم روحیه ی دخترانه داری گاهی هم با مرضیه یا محمدرسول بازی میکردی و گاهی به حال خودت می نشستی و نقاشی می کشیدی و ... کمی هم سرما خوردی و سرفه و ... که خداراشکر داری بهتر می شوی. ده شب گذشت و شما هر روز برای رفتن به خونه ی آقاجونینا لحظه شماری می کردی هرچند بعضی اوقات خسته می شدی یا با بچه ها دعوا می کردید ولی خوشحال بودی از اینک...
5 اسفند 1396

برف!!!!!!

سلام عزیزکم این پست رو هم به علت قطعی نت الان میفرستم هشتم بهمن ماه برف برف برف خدایا خواهش میکنم همینطور برف بیاد این دعای امروز امیرمهدی بود که با ساره توی برف کمی که داشت می بارید از کلاس به خونه می اومدند. همون موقع خیلی برف نیومد و زود قطع شد اما الان نیم ساعتی میشه که داره برف میاد شما هم کلی ذوق کرده ای و همش میری پشت شیشه برف رو میبینی و میگی خدایا برف بیاد. ترس از این داری که دوباره قطع بشه و میگی مامان بیا برف رو ببین الان تموم میشه ساعت 7 شب هست تابعد ساعت ۱۲شب: بارش برف تمام شد و شما باز به آرزوی خود که درست کردن آدم برفی هست نمیرسی اما شکر که دو سه ساعتی بارید. امیرمهدی و ساره در ...
13 بهمن 1396

ساره میزبان محمدجواد😁

گلم سلام این پست رو ۵ بهمن ماه نوشتم اما نتم قطع بود حالا برات میفرستم امروز پنجمین روز از دومین ماه زمستانی ماست. ️ دیروز عصر مهمون داشتی یه هم بازی عزیز که اومده بود باهات بازی کنه: محمدجواد دیروز ظهر محمدجواد زنگ زد و گفت که عصر میخواد بیاد و باهات بازی کنه اینقدر با هم بازی کردید و خوشحال بودید که نگو خدارو شکر خیلی بهتون خوش گذشت (مخصوصا شما که همیشه وقتی از کلاس یا بیرون میایم خونه گریه می کنی و میگی من دوباره تنها میشم بقیه آجی یا دادش دارن اما من میرم خونه تنهام چرا کسی خونه ی ما نمیاد ) محمدجواد هم اصلا دوست نداشت بره خونه شون و می گفت بازم میخوام بازی کنم صدای زنگ درو که شنید بلند گفت نه من نمیام...
13 بهمن 1396

شروع ترم دوم مهدکودک😉

سلام نفسم حالا که دارم برات می نویسم کامپیوتر رو روشن کردی و میخوای کارتونها زبان انگلیسیت رو ببینی (پرورش کودک دوزبانه) روزی چند ساعت می بینی حدود دو سه هفته ای هست البته اگه شبکه پویا بگذاره بینی پای کامپیوتر امروز ولی جلسه از ترم دوم مهدکودکت بود. دیشب که اینقدر ذوق داشتی و می گفتی فردا میخوایم بریم کلاس. امروز هم توی کلاس خیلی خوب بودی و با بچه ها حسابی بازی کردیم و شعر خوندین و مرور درسهای ترم قبلتون خدارو شکر که عاشق یادگرفتنی عزیزم ...
1 بهمن 1396

گالری عکسهای ساره_دی ماه 96_مشهد

ساره جلوی کوپه مون در حال تماشای مناظر بیرون قطار   ساره و دوست جدیدش آقامحمد در هتل               ورود ما همیشه از صحن انقلاب بود و شما هر بار تا گنبد رو میدیدی می گفتی مامان، امام رضا رو ببین و چند دقیقه ای می ایستادی و زل میزدی به گنبد                                                       &n...
30 دی 1396