سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه سن داره

برای ساره ی گلم

کوتاهی موهای ساره خانومی من

سلام عزیز دلم شنبه شب با بابایی، شما رو بردیم آرایشگاه (همون پیرایش کودک هشت بهشت که همیشه میری) واسه کوتاه کردن موهات موهات که بزرگ شده بود خیلی خوشگل بود اما خوب هم خودت اذیت می شدی و هم ما، آخه اصلا دوست نداری موهات رو ببندی و موقع شانه کردن موهات هم چون موهات نازکه و زود گره میخوره واقعا اذیت می شدی. وقتی موهات کوتاه شد یه نفس راحت کشیدی و گفتی حالا خوب شدا، آرایشگرت که پرسید خوب شده؟ گفتی بله و خندیدی. بابایی زیاد راغب نبود موهات رو کوتاه کنیم آخه موی کوتاه رو خیلی دوست نداره اما خوب به خاطر خودت و اینکه یخوای بری پیش دبستانی، به کوتاهی موهات رضایت داد. اینم دختر گل من قبل از کوتاه کر...
20 شهريور 1397

دختر شهریوری من

  دختر شهریور!   گندم موی  تو را مهر دستان طلای خورشید چه فریبا زیبا دانه  دانه رج رج چه شکیبا بافته...  آن خدای باور اولین و آخر شعر این مزرعه را به لطافت با عشق همچو دیبا تافته...  غزل صورتی یاد محبتهایش همچو گوشواره به قلب و جانم نغمه خوان، آویز است...    دختر شهریور! شاعرانه،رقصان می خرامی آرام تو در آغوش نسیم با غمی بی آهنگ دامن سبز تو می بازد رنگ عاشقانه،دلتنگ...  آخرین سمفون...
14 شهريور 1397

کاردستی های ساره جونی

اینم کاردستی های امروز ساره جون با رول دستمال کاغدی پروانه و ماشین و کفشدوزک اینم یه دوچرخه که با کاغذهای اضافه از کارمون درست کرده راستی امروز صبح با هم رفتیم کارت سنجشت رو گرفتیم تا یکشنبه صبح بریم برای سنجش پیش دبستانیت. پریشب هم با شما و بابایی رفتیم لوازم التحریرت رو گرفتیم. دیگه حسابی داری برای پیش دبستانی آماده میشی. اینا هم برچسب دفتر و مدادهات که خودم برات طراحی و چاپ کردم   ...
14 شهريور 1397

عکس های جامانده از جشنهای غدیر

سلام عزیزم این چند تا عکس هم مربوط به جشن شام غدیر در پارکه و تزیبنات توی مسجد   ساره جونی در حال تماشای برنامه های جشن غدیر به ترتیب از راست: ریحانه سادات، ساره، نجمه سادات و امیرمهدی جون (آخه من به همراه شما چهار تا رفتیم جشن و تا آخر در کنار هم بودیم) ساره و امیرمهدی اینم ساره جونم توی مسجد ...
14 شهريور 1397

عید غدیر مبارک

عزیز دلم سلام امروز روز عید غدیره بزرگترین عید ما شیعیان. از جمعه تا دیشب که چهارشنبه بود و شب عید، به مناسبت دهه ی ولایت و عید غدیر، هر روز عصر ساعت ۶ تا ۸ غرفه های کودک رو داشتیم توی پارک و شما عاشق غرفه ها بودی و لحظه شماری می کردی تا بریم پارک. افتتاحیه غرفه ها غرفه ی ما که شامل سه قسمت بود: منج، کلاژ و پازل که همش دست ساز بود و کار خودمون غرفه رنگ آمیزی غرفه قصه گویی و بازی غرفه نقاشی روی صورت غرفه بازی های فکری غرفه کار با سفال و غرفه ماسه بازی اینم نمای کلی از غرفه ها برنامه ی خوبی بود و دیروز اختتامیه برنامه هامون بود. امیدوارم که تونسته باشیم م...
8 شهريور 1397

امیرعلی جون به دنیا اومد

عزیزم یکشنبه ۲۸ مردادماه ۹۷ نی نی خاله مریم به دنیا اومد.   من دنبال خاله مریم رفتم بیمارستان و اولین کسی بودم که امیرعلی جونم رو دیدم. وای که چه حس قشنگیه که لحظات اولیه ی زندگی یک نوزاد اونو ببینی   بعد هم رفتم لباسای کوچولوشو بهش پوشوندم و بغلش کردم. واقعا هم تولد یک انسان خیلی عجیب و شگفت انگیزه خداروشکر سالم و سرحال بود و سفید و ماه و دوست داشتنی . شما هم که اینقدر لحظه شماری می کردی که ببینیش و پریشب با هم رفتیم دیدیش. دیروز هم دوباره رفتیم خونه شون.   فعلا همینطور میگی مامانی خدا کی به ما نی نی میده؟ و بعد دعا میکنی که ما هم زودتر نی نی...
31 مرداد 1397

جشن عقد ساجده

دوشنبه عصر ۲۲ مردادماه ۹۷ مصادف با سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) (روز عشق)   نمیگذاشتی درست ازت عکس بگیرم تا میگفتم بیا ازت عکس بگیرم می گفتی باشه و شروع میکردی به شکلک درآوردن و مسخره بازی ساره، محمدجواد و یگانه نفس من ساره با عروس و ماشین عروس ساجده جونم انشاالله که خوشبخت بشین عزیزم ...
26 مرداد 1397

ثبت نام پیش دبستانی

عزیز دلم برای ثبت نام پیش دبستانیت خیلی وقته که درگیرم و کلی پرس و جو کردم. ۷، ۸ جا رفتم دیدم و بلاخره دیروز تصمیم بر این شد که بریم توی پیش دبستانی لبخند کودک ثبت نامت کنیم.   دیروز با هم رفتیم و خداروشکر شما هم خیلی پیش دبستانیت رو پسندیدی و حسابی بازی کردی. اندازه ی لباست رو هم گرفتن و گفتن که حدودا دو هفته ی دیگه آماده است. فقط چون گوشیم رو یادم رفته بود ببرم نشد ازت عکس بگیرم. انشاالله یه وقت دیگه.   امیدوارم که مهد خوبی باشه و شروع خوبی باشه برای آموزش و اول راهی که در پیش رو داری عزیزم.   ...
14 مرداد 1397

صحرا و باغ کوچک عمه فاطمه

سلام عزیزم جمعه ی این هفته برای اولین بار رفتیم صحرای عمه فاطمه اینا (وقتی بهت گفتم میخوایم بریم با تعجب گفتی مگه عمه فاطمه اینا هم صحرا دارن؟!! )   کوچیک بود اما جمع و جور و خوب بود و باصفا صحراشون نزدیک ریل قطار بود و تا شب پنج شش تا قطار رو دیدیم که از اونجا رد شد.   عصر هم عمه اینا آش پختند و دور هم خوردیم. شب هم جلسه ی صندوق داشتیم.   روز خوبی بود موقع برگشت هم شما از خستگی توی ماشین خوابت برد. عزیزم انشاالله همیشه بهت خوش بگذره و شاد باشی. ساره کنار ریل قطار ساره و زینب ساره، زینب، عرفان، فاطمه و حدیث ساره و بابایی فاطمه، ساره و حدیث حدیث...
14 مرداد 1397

ساجده جون پیوندتون مبارک

سلام عزیزم پریروز یعنی روز پنجشنبه ۴ مردادماه ۹۷ عقد ساجده جون بود و چون دوست داشت خطبه ی عقدشون توی حرم حضرت معصومه خونده بشه راهی قم شدیم تا اونجا همراهیش کنیم.   از خاله هاش ما رفتیم و خاله صدیق و زهراخانوم و دایی ها هم بودن البته زندایی اکرم نتونست بیاد چون باردار بود، خاله مریم هم همینطور عمو رسولش هم اومده بود با خانواده اش.   ما ساعت ۲ونیم، ۳ بعد از نیمه شب بود که راه افتادیم و صبح به قم رسیدیم.   ساعت ۹ونیم بود که توی اتاق عقد در حرم حضرت معصومه خطبه ی عقد جاری شد. انشاالله که خوشبخت بشن. قراره جشن عقدشون رو توی اصفهان بگیرن.   ب...
6 مرداد 1397