سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

برای ساره ی گلم

پاییز هم گذشت...

سه ماه گذشت. پاییز هم به پایان رسید. و چه پایان غم انگیزی برای ما داشت. یلدایی که نداشتیم. فقط در حال گریه و دعاییم. دعا برای شفای زندایی که یک هفته ایست در کماست. نمیدانم صلاح خدا را. فقط از خودش میخواهم که راضیمان کند به رضایش. در هر حال ما که مهربانتر از خدا نیستیم و نمی دانیم چه برایمان بهتر است... سه ماه از دوران تحصیلی شما گذشت. در این سه ماه تعطیلی های پی در پی داشتید به خاطر آلودگی هوا. هوای اصفهان فوق العاده آلوده شده و آنفولانزا هم که به آن دامن زده. درستون کلی عقب افتاده و این تعطیلی ها هرچند شما رو خوشحال میکنه اما مخصوصا به ضرر شما کلاس اولی هاست. دیروز قرار بود براتون توی مدرسه جشن یلدا ...
1 دی 1398

دفتر مشق ساره جون در پایان آبان ماه😊

آبان ماه هم به پایان رسید. و این صفحات دفتر مشق شما در پایان این ماه😊 نشانه ی آ👇 نشانه ی ب👇 یاد گرفتنِ نوشتنِ اولین کلمه ی زندگیت مبارک گلم😍😍 یاد گرفتی بنویسی بابا😙 نشانه ی اَ👇 نشانه ی د👇 نشانه ی م👇 برگه های دفتر مشقت تمام شد و یه دفتر جدید شروع کردی😊 نشانه ی س👇 موفق باشی گلم😍😍😍 نمیدونم توی آذرماه چقدر پیشرفت خواهی داشت و نگرانم با خاطر تعطیلی های پی در پی و عقب افتادن درس شما🤔 ...
9 آذر 1398

دفتر مشق ساره جون در پایان مهرماه و انتهای نگاره ها😉

ساره جونی من: اول از گوشه های دفترت بگم که همون اول کار واسه اینکه تا نخوره کلی فکر کردم و برای گوشه ها نشانگر درست کردم و به گوشه ها چسبوندم. هم قشنگتر شد و هم دیگه تا نخورد😊 ...
12 آبان 1398

یک ماه گذشت😊

شنبه ۴ آبان ماه از شروع مدارس یک ماه گذشت. یک ماهِ پربار. تمرین لوحه هایتان به پایان رسید و از امروز یعنی ۴ آبان ماه وارد نشانه ها می شید تا بتوانید خواندن و نوشتن رو یاد بگیرید. چقدر زود یک ماه گذشت. روزهای اول خیلی برات سخت بود دوری از من و داداشی. با گریه از من جدا میشدی. اما خداروشکر چند روزی که گذشت خودت رو با شرایط جدید وفق دادی و عاشق مدرسه و کلاس و معلمت شدی. اولش فکر نمی کردم بتونی دوست جدید پیدا کنی. همش دوست داشتی با زهرا توی یه کلاس بودی و گریه میکردی و می گفتی من تنهام، همه با من قهرن🤔 اما الان با همه دوستی مخصوصا با فاطمه. اوایل نوشتن هم برات سخت بود و خسته می شدی. توی کلاس کُند بودی و ن...
8 آبان 1398

وسایل مدرسه

سلام گلم اینم عکس وسایل مدرسه و کتاب و دفترها و کیف شما البته کلربوک شما رو تحویل مدرسه دادیم و عکسش رو ندارم. اینم شما با لباس ورزشی که برات خریدیم واسه زنگ ورزشتون😘 و در آخر: جایزه ای که عمه بهت قول داده بود اگه ۵ روز بری مدرسه و بیقراری نکنی و دختر خوبی باشی بهت بده👇👇👇 یه جفت دمپایی روفرشی ناز و خوشگل😊 دست گلش درد نکنه😍 راستی اینم برچسب کتاب و مدادهات که خودم برات درست کردم🤗 و اینم برنامه ی هفتگیت😘 ...
10 مهر 1398
1534 15 12 ادامه مطلب

کلاس اولی من😍

دخترکم سلام سال اولیِ من سلام بچه مدرسه ایِ من سلام و تو امسال پا به مرحله ی جدیدی از زندگیت نهادی و چقدر این اولین قدم برایت دشوار بود. آری یکشنبه اولین روز محصلیِ تو بود. جشن شروع سال تحصیلی برای شما سال اولیها. چقدر ذوق رفتن به مدرسه را داشتی و در کنارش استرسی عجیب از تنها شدن و دور از من ماندن. اسپند برایت دود کردیم و از زیر قرآن ردت کردیم تا در پناه قرآن، سلامت باشی. با هم پا به مدرسه نهادیم و با دیدن زهرا و محدثه کلی ذوق کردی. جشن کوچکی در نمازخانه برایتان تدارک دیده بودند و شما روی صندلی نشستید و کمی برایتان حرف زدند و دیکلمه ای کوچک، توسط یکی از همکلاسیهایتان قرائت شد و نمایشی ...
6 مهر 1398