سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

برای ساره ی گلم

خداروشکر دستت خوب شد

1393/11/12 15:31
نویسنده : مامانی
418 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

بلاخره امروز اومدم تا برات از خبرای خوش بنویسمجشن

 

دوست داشتم زودتر بیام اما این روزها مشغله هام خیلی شده از یه طرف تایپهایی که دارم از طرف دیگه دوره های قرآنم که زیاد شده، از طرف دیگه کیف های چرمی که سفارش گرفتیم و باید تا 21 بهمن تحویل بدیم و ... هر وقت بیکار میشم سریع میرم سر کارام وقتایی هم که بیداری که باید با شما بازی کنم و مواظبت باشم و خلاصه کار دیگه ای نمیتونم بکنم. بگذریمآرام

 

عزیز دلم خدا رو شکر دستت خوب شد.محبتتشویقمحبت

 

چهارشنبه ی هفته ی گذشته شب حدیث کساء خانوادگی گرفتیم به نیت خوب شدن دست تو و خاله ها و دایی ها اومدن و حدیث کساء خوندیم.آرام

 

پنجشنبه صبح با بابایی بردیمت پیش دکتر تا دستت رو نشون بدیم بردیمت درمانگاهی که عمومحمود مسئول پذیرشش هست و عمو کلی برات زحمت کشید و عکس دستت رو گرفتیم و نشون دکتر داد و گفت که خداروشکر خوب شده اما باید جمعه دستت رو باز کنیم.جشن

 

پنجشنبه بعدازظهر انگشت اشاره ات از آتل بیرون اومده بود کلی تعجب کرده بودی و همینطور فکر میکردی یه چیز اضافه است و تلاش میکردی با دست راستت این انگشت رو بکنی الهی قربونت برم عزیزم تا بهت میگفتم ساره انگشتت کو انگشتت رو نشون میدادی و با تعجب بهش نگاه می کردیتعجبتعجبتعجب

 

جمعه صبح بابایی نشست و آتل دستت رو باز کرد خیلی قیافه ات دیدنی شده بود اون موقع الهی بمیرم برات همینطور به دستت با اخم نگاه میکردی و میخواستی گریه کنی و انگار به گچ دستت عادت کرده بودی و کارکردن با دست چپت رو فراموش کرده بودی بعدش بردمت حمام و کلی آب بازی کردی و دستت رو ماساژ دادم.محبت

 

جمعه تا شب با دستت کاری نمیکردی و همش پایین میگرفتی البته اگه یه چیزی رو به زور به دستت میدادیم میگرفتی اما دلت انگار یه حالی میشد با دیدن دستت.غمگین

 

ظهر جمعه بردمت پایین و با عمه زهرا یه کم شیرینی پفک گردویی درست کردیم که ببینم دوست داری تا برات درست کنم اما انگار دوست نداشتی فکر کنم چون که شیرین بود و تو زیاد با شیرینی جات جور نیستیچشمک

 

وقتی که ما توی آشپزخونه بودیم تو هم نشسته بودی سر گوشی من و روکش روی صفحه ی گوشیم رو کنده بودی و یه تیکه از قاب کیف گوشیم رو هم شکسته بودی که باید هر دوش رو عوض کنم بهم خسارت زدیا البته فدای سرت عزیزمخندونکمتفکر

 

دیروز تا حالا یه کم به دستت عادت کردی و بیشتر داری باهاش کار میکنی خداروشکر

امیدوارم دیگه از این اتفاقا برات نیفته عزیزم حالا باید بیشتر مواظبت باشم که آتل دستت رو باز کردیم اما خیلی میدوی و خیلی میترسم که به زمین بخوری امید به خدا انشاءالله که خودش هواتو داشته باشه و مواظبت باشه.

 

راستی از کارای این روزهات برات بگم:

 

اول اینکه همه ی اعضای بدنت رو میشناسی و تا بهت میگیم ساره دستات کو، موهات کو و ... اشاره میکنی بهش و میخندیخنده

 

دومین اسمی که یاد گرفتی مهدی بود. چهارشنبه ی دو هفته پیش که خونه ی خاله اینا بودیم (خاله آش میپخت و حدیث کساء هم گرفته بود) مهدی رو که صدا میزدن یاد گرفته بودی و یهو واسه خودت دنبال مهدی راه میرفتی و داد زدی مَـــــدی و همه ذوقت رو کردند و گفتند چه قشنگ میگه مهدی اولین باری بود که میگفتی بعدش تا چند روز  همینطور توی خونه راه میرفتی و میگفتی مَـــــــــــدی

 

چند روزیه یاد گرفتی میگی حجی (به باباحجی میگی) و کلی خودت ذوق میکنی و میخندی

 

یاد گرفتی بغلمون میکنی تا میگم ساره بیا مامانو بغل کنی میدوی پیشم و دستاتو باز میکنی و بغلم میکنی الهی فدات بشم مامانی منمحبت

 

وقتی میخوایم بریم پایین یا آماده شدی که بریم بیرون بهت میگم ساره کجا بریم میگی دَدَآرام

 

وقتی صدات میزنم و میگم ساره میای کنارم و بلند میگی بلهچشمک

 

وقتی از یه چیزی ناراحت میشی و یا یه چیزی رو میخوای به زور ازمون بگیری پاهاتو به زمین میزنی و گریه میکنیگریه

 

عاشق اینی که برات شعرهای جدید بخونم دستت رو میگیرم و شعر انگشتا رو برات میخونم و میخندی

خوب حالا دیگه نوبت رسید به عکسات که خودش گویای کلی خاطره است:

 

ساره و امیرمهدی در حال بازی با آویز پرده ی خونه ی آقاجونینا:محبت

ساره و امیرمهدی در حال نگاه کردن به هم:خنده

محبتبوسمحبت

ساره ی خوشمل من که میخواست تلشو به سرش بزنم اما تا میومدم ازش عکس بگیرم تلشو برمیداشت و اخماشو میکشید توی هم:زیبا

بلاخره موفق شدم با تل خوشملت ازت عکس بگیرمخندونک

بابایی و ساره بعد از حدیث کساء در حال خوردن آبمیوه:محبت

جمعه صبح: باز کردن آتل دست ساره توسط باباییخنده

جشنتشویقجشن

بعد از باز شدن آتل دستت رو که میدیدی میخواستی گریه کنی:گریه

همینطور دستت رو میدیدی و تعجب میکردیتعجب

اینم ساره ی خوشمل من در حال لم دادن به بالش و خوردن بیسکویت و تماشای تلویزیون:محبت

پسندها (9)

نظرات (12)

عمه فروغ
12 بهمن 93 16:04
سلام عزیزم خوشحالم که دست ساره جونی خوب شده ان شاا.. دیگه این اتفاقا برات نیفته عزیزم و همیشه سالم و تندرست باشی ساره گلم
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم ممنون خیلی لطف داری، انشاءالله خدا همیشه کوچولوهای نازمون رو از بلاها حفظ کنه
مامان دلنیا
12 بهمن 93 23:05
خداروشکر حال این فرشته کوچولو خوب شده فدای دستای کوچولوت ای جانم تل خوشکلشو اره عزیزم قبلا میذاشتن موهاشونوخوشکل کنیم الان بسختی ببوسین این دخمل ناز وهزار ماشالله
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم چشم حتما شما هم دلنیاجونم رو ببوس گلم
مامانی بهار
13 بهمن 93 0:47
خدارو هزار مرتبه شکر گل من خوب شدی ان شاالله که همیشه تنت سالم باشه نازنینم
مامانی
پاسخ
خیلی ممنون خاله جونمممممممممم
پریسا
13 بهمن 93 13:09
خدا نی نی شما رو هم حفظ کنه به ما هم سر بزنید
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم چشم حتما
محمد
13 بهمن 93 19:49
بروزم بروزم بروزم با مطلب "خوراکی هایی برای جلوگیری از سفید شدن موها" به منم سر بزن.
ایدا
15 بهمن 93 17:23
وایییییییییییییییی من قربون ساره جون بشم خوشگلکم به منم سر بزنید خاله جوت اپم
مامانی
پاسخ
خدانکنه عزیزم چشم گلم دو سه روزه یه کم اینترنتم مشکل داره انشاءالله به زودی بهت سر میزنم
♥ نیکتا ♥
15 بهمن 93 18:01
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤ دوست خوووووبم¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____________________¤¤¤¤¤¤ ______________________¤¤¤¤ _______________________¤¤
مامانی
پاسخ
الهیییییییییییییی ممنون به خاطر قلب قشنگت لطف کردی بهمون سر زدی به زودی بهت سر میزنیم عزیزم
مامان لیانا جون
15 بهمن 93 19:44
خیلی خوشحالم برات ساره جون که دستت خوب شده و بازش کردی قربون دختر باهوشم برم که اعضاء بدنشو میشناسه امان از لجبازی بچه ها لیانا هم لجباز شده شدییید
مامانی
پاسخ
خداروشکر صد هزار مرتبه شکر آره واقعا از همین حالا لجبازیهاشون شروع شده چه میشه کرد
مامان علی کوچولو
16 بهمن 93 9:39
عزیزم چطوری نگاه دستش میکنه .خدارو شکر که خوب شدی ساره جونی .خدایی تا شما ها به ثمر برسید اشک ما در میاد.انشالله همیشه صحیح و سلامت باشی
مامانی
پاسخ
مینا
17 بهمن 93 21:04
اي جوووووونننننننممممممم خداروشكر كه ساره جونم دستش خوب شده عزيزم ايشالا ديگه هيچوقت همچين بلاييو تجربه نكنه ماشالا چقد بزرگ شده اين خانوم خوشگلمون ايشالا هميشه تنت سالم و لبت خندون باشه جوجويه نازم
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جونمممممممممممم انشاءالله خیلی لطف کردی عزیزم
mamane aysel
19 بهمن 93 10:12
عزیز دلم خداروشکر که خوب شدی من خبرنداشتم عروسکم فدات شم
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جونممممممممممم خدانکنه
مامان هلیـــــــــــــــا
25 بهمن 93 0:13
الهی قربونت برم ساره جون خوشحالم که دستت خوب شده عزیزم امیدوارم که دیگه اتفاق بدی برات نیفته مواظب خودت باش خوشگل خاله دوستت دارم
مامانی
پاسخ
خدانکنه خاله جون ممنون لطف کردی منم دوستتون دارم