عکسهای به جا مانده از ماه بیست و دوم زندگی ساره
همینطور تا ما روسری و مقنعه سر میکنیم میدوی تا سرت کنیم اینم مقنعه ی عمه است که خواستی عمه سرت کنه و کلی ذوقتو کردیم
اینم با لباسای جدیدی که برات خریده بودم واسه ماه رمضونت بعد از اینکه از خونه ی دایی آقاحسین که افطاری میداد برگشتیم
الهی من فدای خنده هات بشم
اخماشو برم
اینم بازیهای شما با بادکنک
رفته بودیم نمایشگاه قرآن پل شهرستان توی ماه رمضان
اینم عکس شما با فاطمه روی سکوهای کنار پل
اینم اندر شیطنتهای شما و امیرمهدی در مسجد توی ماه مبارک رمضان موقع دعای ندبه
خونه ی خاله صدیق رفته بودیم واسه افطاری یه عروسک طوطی داشتند بالای اپن آشپزخونه شون که وقتی براش دست میزدیم شروع به خوندن میکرد شماها هم عاشقش شده بودین و همینطور هر کی میومد مجبورش میکردین بغلتون کنه و دست بزنه براش تا بخونه و نگاه کنید
خونه خاله زهره رفته بودیم واسه افطاری شما سه تا هم واسه خودتون رفته بودین توی اتاق و بازی میکردین تازه درو هم می بستین تا کسی نیاد تو
اینم دخمل متفکر خوشمل من