رفتیم زیارت امام رضا(ع)
سلام عزیز دلم
بلاخره قسمتمون شد بعد از دو سال جمعه هفته گذشته رفتیم زیارت آقا امام رضا(ع) و سه شنبه هم برگشنیم.
خیلی سفر خوبی بود هرچند که نشد مثل قبل خیلی زیارت بریم یا همه ی نمازها رو توی حرم با جماعت بخونیم به خاطر شما، اما شکر خدا خوب بود.
واقعا من که به این سفر خیلی نیاز داشتم شما هم که از وقتی مادرینا از مشهد برگشته بودند همش راه میرفتی و میگفتی میخوایم بریم با هواپیما امام رضا
هواپیما رو هم خیلی دوست داشتی و همش دلت میخواست بیرون رو ببینی و ذوق میکردی
موقع اوج و فرود هواپیما دست من و بابا رو محکم میگرفتی و میخندیدی.
مشهد هوا خیلی خوب بود و خداروشکر این چند روزی که ما اونجا بودیم دو سه بار بارون اومد و گرمی هوا رو میگرفت.
زیاد راه نمیرفتی و میگفتی بغلم کنید خسته شدم اما توی صحن ها همینطور دوست داشتی بدوی
تا آب سردکن ها رو میدیدی میگفتی آب و از کنارش باید به زور میبردیمت و دوست داشتی با آبها بازی کنی.
عاشق پله برقی بودی و همینطور با من یا بابا میرفتی بالا و می اومدی پایین.
اونجا سریع با بچه ها دوست میشدی و باهاشون بازی میکردی.
موقع نماز هم یا پیش من بودی و بابا نماز میخوند یا پیش بابایی.
دوست داشتم خیلی چیز برات بخرم اما توی راهمون لباسای قشنگی نبود واسه همین فقط یه سارافون برات خریدیم و یه تاب و شلوارک.
اونجا آتلیه هم بردیمت (2ساعت قبل از رفتنمون به فرودگاه) و عکست رو گرفتیم و روی شاسی زدیم من که خیلی دوست داشتم همه هم گفتند خیلی قشنگ شده
بعد از برگشتمون هم چهارشنبه شب خاله ها و دایی ها رو دعوت کردیم و شام و شیرینی دادیم.
راستی سه شنبه شب عروسی خاله راضیه است.
جمعه هم رفتیم جهازش رو چیدیم خیلی قشنگ شد.
شما هم بعدازظهر با بابا و مادرینا رفتی صحرا و کلی بازی کرده بودی و حسابی خسته شده بودی
ببخشید اینقدر درهم نوشتم آخه خیلی خسته ام و کار هم خیلی دارم واسه همین با عجله دارم برات مینویسم.
فعلا همین ها رو یادمه.
انشاءالله در پستهای بعدی عکسهای سفرمون رو هم میگذارم.
خیلی دوستت دارم عزیزم
تابعد