سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

برای ساره ی گلم

شروع پیش دبستانی ساره جون

هنوز هم باورم نمی شود که داری بزرگ می شوی. انگار همین دیروز بود که راهی بیمارستان شدیم برای استقبال از تو برای آمدن به این دنیا. چقدر لحظات زود می گذرند . امروز باورم نمی شد که قدم به پیش دبستانی می گذاری و اولین مرحله از مراحل تحصیلی را شروع می کنی. وقتی دستانت را نوازش کردم و بوسه ای از گونه ات گرفتم تا تو را برای رفتن به پیش دبستانی آماده کنم انگار هنوز لحظات برایم گنگ و نامفهوم بود. برایت اسپند دود کردیم و از زیر قرآن رد شدی اما من هنوز هم در بهت بودم، بهتی سرشار از لذت و شیرینی. برایتان برنامه داشتند در مهد، جشن که نه (چون ماه محرم بود)، می شود گفت یک آشنایی مختصر با مهد. ...
31 شهريور 1397

محرم ۹۷

عزیزکم سلام تاسوعا و عاشورای حسینی هم گذشت و دهه ی اول محرم سپری شد. توی این دهه غیر از یکی دو شب، بقیه ی شبها رو می رفتیم خیابان بیسیم روضه (مجتمع شهید مفتح). دست بابایی درد نکنه که هر شب همراهیمون میکرد و ما رو به مراسم روضه می برد. با خاله مریم می رفتیم و خاله راضی. هم روضه اش خوب بود و هم مکانشون و مهمتر از همه این بود که صدای حرف زدن به گوش نمی رسید و همه به سخنرانی گوش می دادن.   شما هم با نجمه سادات و امیرمهدی می رفتید مهدکودکی که برای بچه ها آماده کرده بودن. خیلی دوست داشتی البته این شبهای آخر دیگه حوصله ات سر میرفت توی مهد و خیلی راغب نبودی که بری و فقط به عشق پله برقی!! که سر راه م...
30 شهريور 1397

لباس فرم پیش دبستانی

سلام گلم دیروز رفتیم مهدتون و لوازم التحریرت رو تحویل دادیم و لباس فرمت رو هم تحویل گرفتیم. کلاست رو دیدیم و با مربیت (خاله فرشته) آشنا شدیم. الهی فدای تو بشم عزیزم چقدر بزرگ شدی با این لباسها. البته لباسهات یه کم برات گشاد بود و بلند که دیروز عصر بردیم به خاله زهره دادیم درستش کرد و اندازه ات شد. شنبه ی هفته ی آینده هم جشن شروع سالتون هست و از یکشنبه کلاسهاتون شروع میشه. امیدوارم که در همه ی مراحل زندگیت موفق باشی نفسم. ...
25 شهريور 1397

دخترکم تولدت مبارک🤗

گلم سلام امسال چون ۲۵ شهریور روز تولدت مصادف با پنجم محرم میشه یکشنبه یعنی ۱۸ شهریورماه برات یه تولد کوچک گرفتیم. خیلی فرصت نکردم تزیینات انجام بدم اما خوب تولد کوچیک و زیبا و به یاد ماندنی ای شد . شما که کلی ذوق کرده بودی و با زینب و عرفان حسابی بازی کردی و بالا و پایین پریدی. خیلی مهمان دعوت نکردیم فقط آقاجونینا بودن و مادرینا و خاله راضی و عمه فاطمه با مائده و فاطمه و زینب و عرفان. آقاجونینا و مادرینا و خاله راضی اینا برای شام مهمونمون بودن و شما تا آخر شب حسابی خوشحالی کردی. امیدوارم همیشه خوش باشی و تولدت رو بتونیم همیشه برات جشن بگیریم تزیینات تولد ساره جون ...
20 شهريور 1397

پارک ناژوان و تولد عمورسول

نفسم سلام جمعه با عمه فاطمه اینا و مادرینا و عمومحمود و عموجوادینا رفتیم پارک ناژوان. هم جلسه ی صندوق بود و هم تولد آقارسول (پسر عمه فاطمه و مدیر صندوق!) خیلی دوست داشتی بری تله کابین اما فرصت نشد. فقط سوار قطار شادی شدیم و حسابی کیف کردیم. بادکنکهای تولد که برات بادش کردم کیک های تولد عمورسول ساره و عرفان ساره در قطار شادی (چون که شب شد عکسای قشنگی نشد بگیریم) انشاالله که تولدش مبارک باشه و سالهای سال در کنار هم این روز رو جشن بگیرن و خوش باشن. ...
20 شهريور 1397

کوتاهی موهای ساره خانومی من

سلام عزیز دلم شنبه شب با بابایی، شما رو بردیم آرایشگاه (همون پیرایش کودک هشت بهشت که همیشه میری) واسه کوتاه کردن موهات موهات که بزرگ شده بود خیلی خوشگل بود اما خوب هم خودت اذیت می شدی و هم ما، آخه اصلا دوست نداری موهات رو ببندی و موقع شانه کردن موهات هم چون موهات نازکه و زود گره میخوره واقعا اذیت می شدی. وقتی موهات کوتاه شد یه نفس راحت کشیدی و گفتی حالا خوب شدا، آرایشگرت که پرسید خوب شده؟ گفتی بله و خندیدی. بابایی زیاد راغب نبود موهات رو کوتاه کنیم آخه موی کوتاه رو خیلی دوست نداره اما خوب به خاطر خودت و اینکه یخوای بری پیش دبستانی، به کوتاهی موهات رضایت داد. اینم دختر گل من قبل از کوتاه کر...
20 شهريور 1397

دختر شهریوری من

  دختر شهریور!   گندم موی  تو را مهر دستان طلای خورشید چه فریبا زیبا دانه  دانه رج رج چه شکیبا بافته...  آن خدای باور اولین و آخر شعر این مزرعه را به لطافت با عشق همچو دیبا تافته...  غزل صورتی یاد محبتهایش همچو گوشواره به قلب و جانم نغمه خوان، آویز است...    دختر شهریور! شاعرانه،رقصان می خرامی آرام تو در آغوش نسیم با غمی بی آهنگ دامن سبز تو می بازد رنگ عاشقانه،دلتنگ...  آخرین سمفون...
14 شهريور 1397