ورود به 17ماهگی با دست شکسته:(
سلام عزیزم
اول با سه روز تاخیر 16 ماهگیت رو بهت تبریک میگم
انشاءالله که تنت سالم باشه و عمر طولانی باعزت و افتخار داشته باشی گلم
اول بذار از کارای قشنگت توی این ماهی که گذشت برات بگم:
یاد گرفتی وقتی بهت میگیم ساره گریه الکی بکن چشماتو میبندی و اخماتو میکشی توی هم و از خودت صدای گریه درمیاری قربونت برم من
وقتی ازت بپرسیم مثلا ساره عروسکت کو؟ بهش اشاره میکنی و میگی (اینه دّا) یعنی (اینه سّا)
وقتی میگیم ساره بگو بفرمایید دستت رو میاری جلو و تکون میدی با ناز
عمه یادت داده میگه ساره موج برو دستاتو عقب میگیری و کجکی به طرف چپ و راستت میری
یاد گرفتی وقتی میخوای دعوامون کنی اخم میکنی و میگی اِ
بازی هوهو چی چی رو خیلی دوست داری لباس یا دست ما رو از پشت سر میگیری و پشت سرمون راه میری و من میگم ساره هوهو تو میگی دی دی (یعنی چی چی)
وقتی یه چیزی رو بهت نشون میدم و میگم ساره این چه رنگیه میگی زر (یعنی زرد)
وقتی چشمامو میبندم و میگم ساره مامانی لالا کرده میای کنارم و دستت رو به صورتم میزنی و صدام میزنی که چشمامو باز کنم و اگه باز نکنم گریه میکنی
دیگه فعلا بیشتر از این یادم نمیاد که برات بگم
راستی تازگیها اینقدر دوست داری ازت عکس بگیرم البته نمیگذاری درست عکس بگیرم یه لحظه می شینی و به گوشی نگاه میکنی اما تا میرم درست ازت عکس بگیرم میدوی میای کنارم تا عکستو ببینی
اما یه خبر دیگه که دوست نداشتم برات بنویسم اما خوب خاطره هم خوب داری و هم بد که انشاءالله روزهای خوب و خوش زندگیت خیلی بیشتر از روزهای غمگین زندگیت باشه...
دوشنبه ی هفته ی پیش بود یعنی 22 دی ماه، صبحش با کالسکه ات بردمت خونه ی خاله و کلی خوش گذروندی و بعدازظهرش هم کلی خوابیدی
شب هم رفتیم پایین پیش مادرینا و کلی با عمه بازی کردی و شیطنت کردی عمو محمودتم اونجا بود و اولش نمیرفتی پیشش اما یه کم که گذشت باهاش آشنا شدی و کلی خندیدی
بعدش که اومدیم بالا ساعت 9:30 بود کلی بازی کردی و همش از مبلا و صندلی بالا میرفتی و ما می اومدیم می آوردیم پایین اما یه لحظه ازت غافل شدیم یه لحظه من رفتم توی آشپزخونه و بیام و بابایی هم حواسش به تلویزیون بود که یهو دیدیم صدای جیغت بالا رفت و دیدیم که از صندلی افتاده بودی پایین
همیشه صندلی ها رو جمع میکردم و توی اتاق میگذاشتم اما بعدازظهرش آوردم کنار کامپیوتر گذاشتم و بعدش که کارم تموم شد یادم رفته بود بردارم و تو رفته بودی بالای صندلی تا دکمه های کیبورد رو بزنی که کاری که نباید میشد شد!
الهی بمیرم شب تا صبح کلی گریه میکردی و ما فکر میکردیم بدنت درد گرفته و دو ساعتی میخوابیدی و دوباره گریه میکردی و بیدار میشدی دو بار بهت استامینیفون دادیم که یه کم آرومتر میشدی و یه کم می خوابیدی
صبح بهتر شده بودی اما دقت که کردم دیدم دست چپت رو تکون نمیدی و باهاش کاری نمیکنی و تا روی دستت می افتادی جیغ میزدی بعدازظهر که بردیمت دکتر تا دستت رو دید گفت که شکسته و باید ببریم عکس بگیریم ببینه یه استخوانش شکسته یا دوتاش
کلی اشک ریختم واست همش به خودم میگفتم کاش بیشتر مراقبت بودم و این اتفاق برات نمی افتاد!
دکتر یه پماد برات داد و گفت خونه که رفتیم خودمون دستت رو آتل بندی کنیم و فرداش ببریمت از دستت عکس بگیریم
فرداش یعنی چهارشنبه رفتیم توی درمانگاهی که عموت کارمندشه و به لطف عموت سریع از دستت عکس گرفتیم و بردیم بیمارستان غرضی نشون دکتر متخصص دادیم و گفت که یه استخوان مچ دستت شکسته اما خدا رو شکر جابجایی نداشته و متاسفانه مجبور شدیم ببریمت دستت رو آتل گچی بگیریم خداکنه دستت زود جوش بخوره و مجبور نشیم بریم کلش رو گچ بگیریم
الان حداقل باید دو هفته ای توی آتل باشه
الهی قربونت برم مامانی که اینقدر اذیت میشی الان همش میخوای دستت رو باز کنی اما با دستت کاری نمیکنی حتی وقتی خوشحالی و میخوای دست بزنی به جاش سینه میزنی الهی بمیرم برات عزیزم
شبها بیشتر اذیت میشی آخه میخوای بغلتی و نمیتونی دستت رو تکون بدی و گریه میکنی و خودم از این پهلو به اون پهلوت میکنم تا دوباره بخوابی دیشب یه کم بهتر بودی و انگار یه کم بهش عادت کرده بودی
این دو سه روزه همه اومدن و دیدنت
آخی الهی فدات بشم که یه روز قبل از ورودت به 17 ماهگی دستت آتل بندی شد عزیزم
دعا میکنم دستت هر چه زودتر خوب بشه و خیلی توی این وضعیت نبینمت عزیز دلم
اینم عکسای جدید ساره:
تا تلفن رو میبینی میدوی روی مبل و میری بالا تا تلفن رو برداری
منم سیم تلفن رو درمیارم و تلفن رو میذارم جلوت تا نری بالا
ساره و محمدجواد خونه ی آقاجونینا
ساره در حال بازی با اسباب بازیهاش:
موبایل خاله رو برداشته بودی و روی دسته ی مبل نشسته بودی و باهاش بازی میکردی
همین شیطنتات بود که بلاخره کار دستمون داد
الهی بمیرم این اولین عکسیه که بعد از اینکه دستتو گچ گرفتیم و آوردیمت خونه عمه ازت گرفت اینقدر خسته شده بودی که توی ماشین خوابت برده بود
اینجا هم در حال بازی با یه دست انشاءالله که هر چه زودتر دستت خوب بشه عزیزم
راستی این بازی رو خیلی دوست داری و دایره های رنگیت رو میگذاری سر جاش تا میگم اشتباهه برمیداری و میگذاری کنار و یکی دیگه شو برمیداری و میذاری تا بهت بگم آفرین
اینم خواب ناز امروز ظهرت