پیشرفت جدید
عزیز دلم
از وقتی یاد گرفتی دمر بیفتی هر چی که تلاش میکنی فقط میتونستی عقب عقب بری به جای اینکه پیش بری
البته بعضی وقتها یه کوچولو هم جلو میرفتی که خیلی کم بود
اما دو روزه که یاد گرفتی جلو بری میخوای چهاردست و پا بری اما هنوز کامل یاد نگرفتی و نمیتونی درست سرتو بالا بگیری و بری واسه همینم به سرت بیشتر تکیه میکنی به جای دستات و پاهات رو بالا میاری و جلو میری
این جلو رفتنت هم البته ماجرا داره:
پریروز خونه ی آقاجون بودیم و خوابیده بودیم و شما داشتی واسه خودت بازی میکردی همینطوری که دمر افتاده بودی
خاله مریم هم یه کم جلوتر از تو خوابیده بود و سرش طرف شما بود
یهو دیدیم شما جلو رفتی و موهای خاله رو گرفتی توی دستت
خاله هم که خوابش میومد رفت جلوتر خوابید تا دست تو بهش نرسه
اما یه کم بعدش دیدیم دوباره رفتی جلو و موهای خاله رو گرفتی (هدفدار شده بودی عزیزم)
خاله هم از دست شما پا شد رفت توی اتاق کنار امیرمهدی که خواب بود خوابید
شبش هم ما اونجا خوابیدیم و شما ذوق میکردی و جلو میرفتی
بهت تبریک میگم گلم این پیشرفتتو