اولین ایستادن ساره بدون کمک و به دلخواه خودش
عزیز دلم اول شب داشتم با خاله راضی تلفنی صحبت میکردم و شما هم کنار مبل ایستاده بودی و داشتی بازی میکردی یهو دیدم اومدی اینطرف تر و بدون اینکه دستت به جایی باشه 10، 15 ثانیه ایستادی
اینقدر ذوقتو کردم که نگو و کلی قربون صدقه ات رفتم عزیزم و خاله راضی پشت تلفن کلی واسمون خندید و اونم ذوقتو کرد
تا آخر شب هم چندین بار دیگه ایستادی و وقتی میدیدی ما چقدر ذوقتو میکنیم میخندیدی
البته قبلا چند تا قدم برمیداشتی وقتی میگرفتیمت و رهات میکردیم اما مثل الان نمیتونستی مستقل و بدون کمک کسی بایستی الهی قربونت برم من مامانی
میخواستم عکستو بگیرم اما نشد
خیلی حس قشنگیه دلم نیومد بذارم واسه فردا، گفتم الان که خوابی واست بنویسم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی