یه ماه دیگه هم گذشت
سلام عزیز دلم
الان که دارم برات مینویسم شما خوابیدی و من بلاخره فرصت کردم بیام برات بنویسم
عزیزم با دو روز تاخیر بهت تبریک میگم شما 14 ماهه شدی
14 ماهگیت مبارک عزیز دلم
چقدر لحظات زود میگذره داری بزرگ و بزرگتر میشی
هر روز شیرین تر از قبل میشی و خودتو توی دلمون جا میکنی
و اما کارهای جدیدت توی این ماهی که گذشت:
چند وقتیه دوست داری همینطور چیزای سنگین رو از روی زمین بلند کنی مثلا کیف منو بلند میکنی و چند قدم میبری، نایلونی که کتابهای عمه توشه رو بلند میکنی و میکشی روی زمین، شیشه ها و بطری های کنار آشپزخونه ی مادرینا رو برمیداری و میاری توی سالن و ...
تازگیها گیر دادی به پاره کردن چیزای مختلف حالا چه کتاب باشه، چه پول باشه چه کاغذ فرقی نمیکنه، کتاب قصه ای رو که برات خریده بودم همشو پاره کردی و ذوق میکنی و میخندی
وقتی میخوام سبزی خوردن پاک کنم باید بذارم وقتی خوابی این کارو بکنم آخه شما هم میخوای با من پاک کنی و همشو یا پخش زمین می کنی یا با دستت ریز ریز میکنی
تازگیها به پتوت خیلی وابسته شدی و اگه دست کسی ببینی سریع ازش میگیری، وقتی میخوای شیر بخوری پتوت رو دستت میگیری و میای پیش من و میگی شی و اگه توی دلمم بخوابی حتما باید پتوت روت باشه
تا بابایی از سر کار میاد پا میشی و میدوی بغلش و اگه بغلت نکنه جیغ میزنی و گریه میکنی
یاد گرفتی می ایستی و دور خودت میتابی و کلی از این کار لذت میبری
خیلی وقتها واسه جلب توجه ما عقب عقب راه میری و نگاهمون میکنی و میخندی، یا عقب عقب میای توی دلمون میشینی و من کلی ذوقتو میکنم
پایین که میبرمت یه کم که باشی میری پشت در می ایستی و میزنی توی در یعنی اینکه بریم و اگه پیشت نباشم بیام پایین دنبالت
تا عمه میگه ساره بیا لی لی لی حوضک و دستشو طرفت دراز میکنه میای پیشش و انگشتتو روی دستش تکون میدی تا برات شعرشو بخونه
مادرینا یه عروسک خمیری کوچولو دارن که به در یخچالشون زدن خیلی دوستش داری و تا میریم پایین میری برش میداری و باهاش بازی میکنی تازه وقتی میگیم تاتاش کن روی زمین میگذاریشو و تاتاش میکنی
این روزها کارِت شده از مبلها بری بالا و همه چیزو به هم بریزی روی مبلی که کنار کامپیوتره میری و از دسته ی مبلم میری بالا تا ماوس و کیبورد رو برداری مهندس کوچولوی من! و تا میام برت دارم کلی ذوق میکنی و میخندی (بالای مبل میری و نگاهم میکنی و خنده ی شیطنت آمیز میکنی که یعنی بیام دنبالت)
دستتو نزدیک بخاری میبری و با شیطنت خاصی میخندی و منتظری تا بهت بگیم داغه و دستتو ببری عقب!
یاد گرفتی وقتی میخوای بری پایین چادر و روسریمو میدی دستم و میگی بِ یعنی بریم و اگه بخوایم بریم بیرون کاپیشن و کلاهتو میدی دستم تا بپوشونمت و میگی بِ
وقتی میخوای پوشکتو عوض کنم و بشورمت میری جلوی در می ایستی و میگی بِ یعنی بریم
تا میگم ساره بریم توتوها رو ببینیم جلوی درِ پشت بام میشینی و منتظر میشی تا کفشاتو بهت بپوشونم و بریم
چند وقتی گیر داده بودی به درِ کابینتها و همینطور باز وبسته میکردی و چیزای توشو برمیداشتی و همینطور باید مواظبت بودم که چیزی رو برنداری واسه همین همه ی دسته درها رو باز کردم
وقتی ماشین لباسشویی روشنه همینطور دکمه هاشو فشار میدی و منم مجبورم قفل کودکشو بزنم
توی خونه راه میری و بلند بلند داد میزنی و میگی «ماماماما» یا «بابابابا»
یاد گرفتی زیپ کیفمو باز و بسته کنی هر کیفی که ببینی میری به زیپش دست میزنی تا باز و بسته اش کنی
وقتی میخوای به کسی یا چیزی بگی بیا با دستت اشاره میکنی و میگی بی یعنی بیا
منتظری قرآن من رو یه جایی در دسترست ببینی و بدوی برداری و بخندی
وقتی یه چیزی رو که دستته بهت میگیم بده به طرفمون دراز میکنی و وقتی دستمونو میاریم ازت بگیریم دستتو عقب میکشی و فرار میکنی
صبحها با ورزش صبحگاهی که از تلویزیون پخش میشه ورزش میکنی و وقتی میگیم ساره ورزش کن پاهاتو از هم باز میکنی و بالا میبری و میگذاری زمین و اینطرف و اونطرف میری
تا یه آهنگ میشنوی یا برات شعر میخونم سرتو تکون میدی و میخندی و میرقصی
وقتی شیر میخوری بهت میگم ساره بسّته دیگه، ابروها و سرتو بالا میبری و با صدایی شبیه اوم میگی نه
وقتی میگیم ساره عروسکتو لالاش کن میگذاریش زمین و پتوتو میندازی روش و میخندی
این روزها همینطور دوست داری بدویی و ما دنبالت کنیم و بلند بلند میخندی
راستی چیزایی که میگم اَه دستش نگذار (مثل لباسهای کثیفت) میری برمیداری و خودت میگی اَه اَه
و اما بذار از خوردنت واست بگم
دوست داری خودت قاشقتو دست بگیری و غذاتو بخوری منم غذاتو میذارم توی قاشقت و میدم دستت و کلی ذوق میکنی.
عاشق چیزای ترشی تا در یخچال باز میشه میدوی و بطری آبلیمو رو برمیداری و میدوی و فرار میکنی و به زور باید ازت بگیریم اگه لیمو دستت باشه و ازت بگیریم کلی گریه میکنی (موقع خوردنش اشکت درمیاد اما عاشقشی!) لواشکم خیلی دوست داری (البته من فقط لواشک خونگی بهت میدما)
انار خیلی دوست داری مخصوصا اگه ترش باشه (تازه به منم میگی اَ تا دهنمو باز کنم و انار بگذاری دهنم الهی قربونت برم من)
موز هم خیلی دوست داری و وقتی تموم میشه منتظر بقیه شی!
صبحانه بیشتر دوست داری چیزای داغ بخوری مثل آش، عدسی و ..
توی غذاها آبگوشت رو خیلی دوست داری
کشمش هم خیلی دوست داری و اگه عدس پلو با کشمش بپزم دوست داری فقط کشمش هاشو بخوری
ماست و دوغ اگه سر سفره باشه همینطور میخوای بخوری و چیزای دیگه رو نمیخوری
خیلی طولانی شد نه؟! آخه خیلی وقت بود واست ننوشته بودم تازه اینا چیزاییه که یادم بوده و نوشتم
خیلی خیلی دوستت دارم عزیزم
اینم دو تا عکس از شما واسه خالی نبودن عریضه
خونه ی آقاجون که داشتی با فیل طبل زن نجمه سادات بازی میکردی و دستت توی خرطوم فیله گیر کرده بود:
فعلا عکس دیگه ای ازت ندارم عزیزم
الانم دیگه بیدار شدی و باید بیام سراغت