سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

برای ساره ی گلم

سیزده بدری که بود و نبود

ساره ی گلم سلام دیروز سیزده بدر بود اولین سیزده بدری که شما با ما بودی   اما ما امسال جایی نرفتیم به احترام مادرم فاطمه ی زهرا(س). آخه امسال دهه فاطمیه با سیزده بدر مصادف شده بود و دیشب شب شهادت ایشون بود دلم نمیومد جایی بریم و خوش بگذرونیم با خاله مریم و اشرف و راضیه خونه ی آقاجون بودیم و کارهای روضه رو میکردیم   دیروز صبح زود هم شما خواب بودی با امیرمهدی و نجمه سادات گذاشتیمتون پیش خانوم جون و رفتیم روضه بعد که برگشتیم شما توی دل خانوم جون بودی و امیرمهدی هم کنارش داشت گریه میکرد و خانوم جون تکونش میداد و حرف میزد تا آروم بشه آخه هر دوتون گرسنه شده بودین دیشب هم به هر دو تون مشکی پوش شدین به احترام...
14 فروردين 1393

به من شبیه تری یا بابایی

عزیز دلم   این عکس شماست در کنار من و بابایی     عکس سمت چپی که عکس توئه، عکسای سمت راستی بالایی منم و پایینی باباییه   به نظر شما دوستان ساره جون من بیشتر شبیه باباشه یا مامانش؟ ...
10 فروردين 1393

روضه های آقاجون

ساره ی گلم سلام     این دو روزه خونه نبودم که بیام به وبلاگت سر بزنم آخه روضه های آقاجون شروع شده و ما این دو روز اونجا بودیم دیشب با بابایی اومدیم خونه و عصر دوباره میریم   امسال عیدمون فاطمیه و انشاءالله که بتونیم فاطمی باشیم روضه های آقاجون دهه ی فاطمیه به مدت 10 شبه، امسال سال اولیه که شما، امیرمهدی و محمدجواد توی روضه ها حضور دارین   امسال زیاد نمیتونم به روضه ها گوش بدم آخه بیشترشو توی اتاقم و در کنار تو، یا شیر میخوای یا میخوای به حال خودت بازی کنی، زیادم حوصله نداری آخه توی شلوغی خوابت نمیبره و اگه هم بخوابی زود بیدار میشی   سال دیگه شما راه میری و دیگه بیشتر از امسا...
10 فروردين 1393

سفره هفت سین مامانی

عزیز دلم خیلی خوشحالم که امسال در کنار ما هستی   وجود تو باعث شده امسال ما یه شور و حال دیگه ای داشته باشه و هر جا که میریم نقل مجلس شمایی   راستی اینم سفره ی هفت سین مامانی که همش هنر خودمه رومیزیش نقاشی روی چرمه و گلدونهاشم با چرم کار شده :     اینم از یه نمای دیگه:     الانم دیگه داری گریه میکنی و من باید بیام سراغت ...
7 فروردين 1393

عیدت مبارک گلم

سلام عزیزم این چند روزه خیلی میخواستم بیام واست بنویسم اما فرصت نکردم بگذار از لحظه ی سال تحویل امسال برات بگم   امسال واسه سال تحویل رفتیم خونه ی آقاجون   اینم شما در کنار سفره ی هفت سین آقاجونینا       دایی ها هم اونجا بودند همراه با زندایی ها و فاطمه سادات، ریحانه سادات و محمدجواد   اینم شما و محمدجواد که حدود یک ماه از تو کوچیکتره       شما تا لحظه ی سال تحویل شارژ بودی و می خندیدی       اما یه ساعت بعدش دیگه خسته شده بودی و حوصله نداشتی   شام هم اونجا بودیم که خانم جون و زندایی ...
7 فروردين 1393

عید اولی که تو در کنار ما هستی

عزیز دلم سلام   الان که دارم می نویسم شما در کنار بابایی هستی و با کمک بابایی ایستادی و داری بلند بلند جیغ میزنی و حرف میزنی   دیگه کم کم داریم به لحظه ی سال تحویل نزدیک میشیم یعنی کمتر از 23 ساعت دیگه به شروع سال 1393 باقی مونده   خیلی خوشحالم که امسال تو هم در کنار ما هستی عزیزم     بوی باران ; بوی سبزه ; بوی خاک شاخه های شسته ; باران خورده ; پاک آسمان آبی و ابر سفید برگهای سبز بید عطر نرگس , رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار   خیلی دوستت دارم عزیزم و خدا رو شکر میکنم که تو ر...
28 اسفند 1392

واکسن 6 ماهگی

  خانوم گلم دوباره سلام   پریروز یعنی شنبه 24 اسفندماه بردمت مرکز بهداشت تا واکسن 6 ماهگیتو بهت بزنند   البته دیروز 6 ماهت تموم شد اما خوب چون که فقط روزهای زوج واکسن میزنند بهم گفته بودند اگه یه روز زودتر هم شد بیارش چون که نزدیک عیده و تعطیلی ها شروع میشه   ساعت 9:30 بو که بابایی اومد و با هم بردیمت مرکز بهداشت خدا رو شکر همه چیزت نرمال بود و مشکلی نداشتی   بابایی بغلت کرد تا واکسنت رو بزنند من که طاقتشو نداشتم از اطاق اومدم بیرون و با صدای گریه ی تو دوباره اومدم داخل اطاق و بغلت کردم تا آروم شدی   اشک توی چشمات جمع شده بود، دو تا واکسن بهت زدند یکی به پای چپت و یکی به...
26 اسفند 1392

دختر بابایی

  ساره ی گلم سلام   چند روزه که میخوام بیام برات بنویسم اما خوب فرصتش رو پیدا نکردم   هر روز داری شیرین تر از قبلت میشی بلند بلند میخندی، به حال خودت حرف میزنی و آقا آقا میگی، دیگه غریبه و آشنا رو از هم تشخیص میدی، خلاصه که حسابی خودت رو توی دل همه جا کردی   این روزها بیشتر از قبل میتونی بشینی و از چند ثانیه نشستن به حدود یکی دو دقیقه نشستن ارتقا پیدا کردی     توپ رو خیلی دوست داری و اگه بهت بدم کلی وقت باهاش بازی میکنی و سرگرمی     راست میگن دخترا بابایی اند، وقتی بابایی از سر کار میاد اگه حتی گیج خواب هم باشی بیدار میشی در هر حالتی که با...
26 اسفند 1392

**کارهای روزانه**

دختری گلم دوباره سلام این روزها توی خواب کمی به پهلو هم میخوابی یعنی یهو بیدار میشی و میخوای دمر بشی وسط راه دوباره خوابت میبره       توی این عکس انگار داشتی توی خواب یه چیز خوشمزه میخوردی همینطور مالاچ مولوچ می کردی     یه کوچولو بعدش بیدار شدی و به من نگاه کردی که روبروت نشسته بودم     بعدش طبق معمول دمر افتادی     میخواستی بری جلو و نمی تونستی دستات خسته شد و رفتی پایین تر     بعد سرتو گذاشتی روی زمین      و شروع کردی به مکیدن انگشتت    ...
19 اسفند 1392