سارهساره، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

برای ساره ی گلم

دومین شب قدر

امشب دومین شب از شبهای مبارک قدره و شب شهادت مولامون امام علی(ع) شهادت مظلومانه ی آقامون رو به همه ی دوستان تسلیت میگم و از همه ی شما التماس دعا دارم   دل را ز شرار عشق سوزاند علی/ یک عمر غریب شهر خود ماند علی وقتی که شکافت فرق او در محراب / گفتند مگر نماز می‌خواند علی؟! خدایا شب قدر است و قدر شب قدر تو میدانی به قدر من ننگر، قدر خویش اعطا کن . . . آمین امام صادق(ع) فرمود: ‌«تقدیرات در شب نوزدهم است و حتمی شدن آن در شب بیست‌ویکم و امضای آن در شب بیست‌وسوم» خدایا بهترین تقدیرات را برای ما حتمی کن و ما را عاقبت به خیر گردان. ...
27 تير 1393

ده ماهگی ساره جون

سلام عزیز دلم ده ماهگیت مبارک باشه، انشاءالله همیشه تنت سالم باشه و در پناه حق باشی   خدایا شکرت که این دختر نازو بهم هدیه دادی ازت میخوام کمکمون کنی تا از این گلی که بهمون هدیه دادی محافظت کنیم و نگذاریم پژمرده بشه خدایا توی این روزها و شبهای عزیز ازت میخوام بهترین تقدیر رو براش رقم بزنی و خودت هواشو داشته باشی مثل همیشه   ...
26 تير 1393

ساره و بازی

عزیز دلم سلام این روزها فقط دوست داری باهات بازی کنیم اسباب بازیهات زود برات تکراری میشه و دوست داری همش چیزای جدید جلوت بگذاریم دو سه روز پیش رفتم از توی کمدت بلاکهای بازیتو آوردم ببینم دوست داری یا نه اول چند تا دونه شو آوردم زیاد رغبتی نشون ندادی و زود ازش خسته شدی اما بعد که سطلشو آوردم کلی ذوق کردی و باهاش بازی میکردی کلی تعجب کرده بودی: توی دهنت میکردی ببینی چیه: دیگه کم کم بهش عادت کردی و باهاش بازی میکردی: حالا این چند روزه یه کم باهاش سرگرم میشی همش از توی سطل میریزی بیرون و همینطور به زمین میزنی تا صدا بده کلا عاشق ا...
23 تير 1393

ولادت امام حسن(ع)

سلام عزیز دلم امروز تولد دومین امام ما یعنی امام حسن مجتبی(ع)، کریم اهل بیت(ع) است این عید فرخنده رو به همه ی دوستامون تبریک میگم و امیدوارم عیدی خوبی از خود آقا بگیرن. التماس دعا خیلی خیلی از دوستان داریم توی این روز فرخنده ...
22 تير 1393

اندر احوالات ساره

عزیز دلم سلام امروز میخوام از کارایی که این روزها میکنی واست بگم البته اگه اجازه بدی(فعلا که روی پای من نشستی و همینطور میخوای دکمه های کیبورد رو بزنی ) این روزها داری هر روز شیرین تر از روز قبلت میشی خدا رو شکر که دیگه از بیماری خبری نیست و شما سرحال و قبراقی   این روزا یاد گرفتی میگی عمَّ و ما کلی برات ذوق میکنیم و تو همینطور پشت سر هم تکرار میکنی مخصوصاً وقتی که عمه تو میبینی یا وقتی که میخواد بره و تو اینطوری بهش میگی که نره!   بلند بلند داد میزنی و جیغ میزنی، پامیشی وایمیسی و با دو تا دستای کووچولوت میزنی روی مبل و میز و هر چی که جلوت باشه و بلند بلند جیغ میزنی و میخندی و به ما نگ...
16 تير 1393

اولین ماه رمضان ساره

سلام عزیز دلم از فردا ماه مبارک رمضان و روزه داری ها شروع میشه امسال اولین سالیه که تو هم در کنار ما هستی، البته بماند که پارسال هم بودی و مانع روزه داری مامانی شدی عزیزم امیدورام امسال بتونم روزه هامو بگیرم   دعا میکنم امسال ماه رمضان پربرکتی برامون باشه و بتونیم نهایت استفاده رو از این ماه ببریم و سرنوشت خوبی برای خودمون رقم بزنیم خدا رو شکر میکنم که امسال تو هم صحیح و سالم در کنار مایی و امیدوارم دیگه بیماری و ویروس سراغت نیاد   ماه رمضان رو به همه ی دوستای خوب نی نی وبلاگیمون هم تبریک میگم و امیدوارم توی این ماه ما رو از دعای خیر خودشون بی نصیب نگذارن   ...
7 تير 1393

یک هفته با ویروس روزوئلا

عزیز دلم سلام الان که دارم مینویسم شما خوابی و منم از فرصت استفاده کردم و اومدم تا وبلاگتو به روز کنم. بلاخره این یک هفته هم تموم شد، یک هفته با بیماری ویروسی روزئلا   خیلی لحظات سختی بود، الهی من فدات بشم که هنوز دو هفته از بستری شدنت توی بیمارستان نگذشته بود که دوباره ویروس به سراغت اومد و کلی از توان بدنتو گرفت.   نزدیک ظهر روز شنبه بود که یهو دیدم تب کردی سریع بغلت کردم و بدن شویه ات کردم و بهت استامینیفون دادم تا یه کوچولو تبت اومد پایین.   این تب کردنا همینطور ادامه داشت و ما مرتب هر طوری که بود تبتو پایین می آوردیم تا شب که دیدم  خیلی تبت رفته بالا (38.5) سریع با ب...
6 تير 1393

نیمه ی شعبان!!!

عزیز دلم با اینکه خیلی دیره اما میخوام از جمعه که نیمه ی شعبان بود برات بگم   نیمه ی شعبان امسال هم اومد و رفت اما باز هم خبری از مولایمان نشد. شاید به این خاطره که ما منتظران خوبی نیستیم!! آقاجان: ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم هر سال بعدازظهر شب نیمه شعبان میرفتیم بیرون میگشتیم اما امسال نشد هم اینکه یه کم هوا خوب نبود و هم اینکه تنها بودم!!! شب نیمه ی شعبان خونه ی عموی مامانی هیئته و جشن که متاسفانه امسال ما نتونستیم بریم چون که هم یه کم حال شما خوب نبود و هم حال مامانی   روز جمعه بردمت حمام و بعد رفتیم دیدن مادر و باباحجی و بعدشم رفتیم خونه ی آقاجون با یه جعبه شیرینی وا...
27 خرداد 1393

9 ماهگیت مبارک عزیزکم

عزیز دلم سلام الان که دارم مینویسم شما تازه خوابیدی و منم از فرصت استفاده کردم و اومدم تا واست بنویسم: دیروز شما 9 ماهت تموم شد و وارد ده ماهگی شدی. عزیزم 9 ماهگیت مبارک   یه ماه دیگه هم گذشت و شما یک ماه بزرگتر شدی. دیگه الان میتونی راحت بنشینی، تند تند چهاردست و پا راه میری و تا یه لحظه ازت غافل میشم خودتو به آشپزخونه میرسونی و دست به همه چیز میزنی در راه آب آشپزخونه رو برمیداری، پیچ ماشین لباسشویی رو باز میکنی و برمیداری، در فر رو بازمی کنی، خلاصه که هر پی دم دستت باشه برمیداری به همه چی میخوای تکیه بدی و پاشی وایسی، به روروئکت تکیه میدی و پا...
26 خرداد 1393

تبی که به خیر گذشت!

عزیز دلم میخوام از هفته ی گذشته واست بگم و از اتفاقی که خدا رو شکر به خیر گذشت   شنبه ی هفته ی گذشته نزدیک شب بود که دیگه نمیتونستی چهار دست و پا راه بری، تا زانوهاتو روی زمین میگذاشتی جیغ میزدی و گریه میکردی. خیلی ترسیده بودم نمیدونستم چرا اینطوری شدی، گفتم حتما پات به جایی خورده و درد میکنه، یه کم قطره ی استامینیفون بهت دادیم و شب راحت خوابیدی. خیلی دعا کردم و از خدا خواستم که طوریت نشده باشه   صبح قبل از اینکه از خواب بیدار بشی فقط خدا خدا میکردم که دیگه پات خوب شده باشه و بتونی راحت چهار دست و پا راه بری. اولش که بیدار شدی خوب بودی اما چند لحظه بعدش که میخواستی زانوتو روی زمین بگذاری دوبار...
24 خرداد 1393